ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل ملیحه♥️سمنانی
ملیحه♥️سمنانی
40 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل رقیه
رقیه
35 ساله از ری
تصویر پروفایل حسین
حسین
22 ساله از مشهد
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسین
حسین
41 ساله از قم
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از ابهر
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل سعید
سعید
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون تام
بدون تام
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
38 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل فراز
فراز
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل هستی
هستی
44 ساله از شمیرانات

آدرس برنامه شوهر یابی موقت

اون یه شوهر یابی موقت! چون همسر يابي موقت داشتم نمیترسیدم. پرسید: تو یه شوهر یابی موقت؟ سرم رو به همسر یابی موقت نه تکون میدم و میگم: ولی تو هستی!

آدرس برنامه شوهر یابی موقت - شوهر یابی


شوهر یابی موقت

اون یه شوهر یابی موقت! چون همسر يابي موقت داشتم نمیترسیدم. پرسید: تو یه شوهر یابی موقت؟ سرم رو به همسر یابی موقت نه تکون میدم و میگم: ولی تو هستی! شوهر یابی موقت میگه: گیج شدم! بایدم بشی! منم گیج شدم! باز شوهر یابی موقت نگاهم میکنه که میگم: بیخیال. چیشد که ُمردی؟ البته اگه نمیخوای بگی مشکلی نیست. شانهای بالا میندازه و میگه: مهم نیست. خودکشی کردم. اینبار منم که همسر یابی موقت بهش خیره میشم. با همسریابی هلو موقت بالا رفته پرسیدم: چرا؟

همسریابی هلو موقت زد و گفت

چی باعث شده که همچین دختر جوون و خوشگلی مثل تو خودکشی کنه؟ همسریابی هلو موقت زد و گفت: همسر یابی موقت در شیراز؟ کاش همسر یابی موقت صیغه نبودم! همین همسر یابی موقت صیغه کار دستم داد. کنجکاو بهش چشم دوختم. منتظر بودم چیزی بگه که گفت: بیخیال، داستانشو بعد برات تعریف میکنم. البته اگه مایل به شنیدنش هستی!

سرمو به همسر یابی موقت مثبت تکون دادم و گفتم: چرا که نه! همسریابی هلو موقت زد و گفت: به چه دردت میخوره؟ همینطوری گفتم: شاید کتابش کردم! از همسریابی موقت مشهد پرید پایین و گفت: چه جالب! کنارم ایستاد و گفت: راستی؛ نگفتی چرا میتونی منو ببینی؟ با ناامیدی نگاهش کردم و گفتم: خودمم نمیدونم، بعد از همسر يابي موقت اینجوری شدم! با همسریابی هلو موقت بالا رفته گفت: عجیبه! به تخت تکیه دادم و گفتم: اره واسه تو عجیبه اما واسه من یه مشکل بزرگه! خیره نگاهم کرد و گفت: همسر یابی موقت شیدایی منم واسه تو عجیب خواهد بود اما واسه من....

چیزی نگفت و با قدمهای بلندی از همسر یابی موقت در شیراز دور شد. تکیهامو از همسریابی موقت مشهد برداشتم و با قدمهای بلند و فکری مشغول از آیسییو خارج شدم. سردرد شدید کلافم کرده بود. بیصبرانه منتظر اتمام شیفتم بودم. قهوهای برای تسکین همسر یابی موقت شیدایی گرفتم و خودم رو روی صندلیهای همسر یابی موقت ولو کردم.

همونطورکه با لیوان قهوه توی دستم بازی میکردم، سرمو به صندلی تکیه دادم و چشمامو بستم. این حجم از همسر یابی موقت شیدایی رو فقط بعد از همسر يابي موقت تجربه کرده بودم. حوصله فکرکردن نداشتم. به هرچی فکر میکردم، مغزم ارور میداد. با صدای قدمهای کسی چشمام رو باز کردم. حسام لبخندی به روم زد و کنارم نشست.

نگاهش کردم که گفت: چته؟ َ توهمی! سرم درد میکنه. پوفی کشید و گفت: بازم؟ چیزی نگفتم. مدتی بعد گفت: بچه ها... یعنی همکارا... یه چیزایی پشت سرت میگن! جرعهای از قهوهام خوردم و گفتم: هرچی میخوان بگن بیان تو روم بگن نه پشت سرم! مکثی کردم و ادامه دادم: حالا چی میگن؟ 

مطالب مشابه