
زن و مرد مهربان، خونگرم و دوست داشتنیای بودند. معلوم بود آدرس جدید سایت دوهمدم را مثل پسر خودشان دوست دارند. از آغوش مرد بیرون آمد و رو به ادرس جديد سايت دو همدم گفت: بریم؟! کلید ماشین را جلوی او گرفت. این رو سایت شیدایی داد تا با این برگردیم. آدرس جدید سایت دوهمدم اخمی کرد و گفت: باز کار خودش رو کرد.
ادرس جدید سایت ازدواج دوهمدم از خاله و شوهرش رفتن و چکمه های پرخاکش را پوشید. سایت شیدایی با صدای آرامی گفت: مراقب آدرس جدید سایت دوهمدم باش! خیلی تحت فشاره. صاف ایستاد و نگاهی به چشمهای گریانش انداخت. چشم! شرمنده این چندروز حسابی بهتون زحمت دادم. اگه فرصت بود میخواستم لباساتون رو بشورم.
خوش به حال ادرس جديد سايت دو همدم
خجالت بکش دخترم! این حرفها چیه! برو مادر، آدرس جدید سایت دوهمدم منتظرته. مراقب خودتم باش. با خودش گفت. خوش به حال ادرس جديد سايت دو همدم هم مادر خودش خیلی مهربونه هم این زنی که اینجوری مثل ابربهار واسش گریه میکنه. روبه سایت شیدایی ادامه داد. چشم.! بعد از گفتن این حرف از خانه بیرون آمد.
نگاهش به یک دویست و شش صندوقدار افتاد. هنوز هم هوا سرد بود. نگاهی به سرتاسر حیاط انداخت. در ماشین را باز کرد و سوار شد. کمربندش را بست. ادرس جديد سايت دو همدم دنده عقب گرفت و تکبوقی برای مرد زد و از حیاط خارج شد. موهایشنم داشت. هوای ماشین هم خیلیسرد بود. بخاری را روشن کرد. صدای ادرس جدید سایت ازدواج دوهمدم آمد. میگم یکسوال ازت بپرسم؟!
چیشد که رابطش با ادرس جدید سایت ازدواج دوهمدم بهم خورد
با انگشتش روی فرمان زد و گفت: بپرس! قول بده عصبانی نشی؟! صورتش را برگرداند و گفت: باشه. برای اش سوال بود که بداند چیشد که رابطش با ادرس جدید سایت ازدواج دوهمدم بهم خورد. آوا هر وقت او را میدید از خوبی های ادرس جدید سایت ازدواج دوهمدم و رابطه ی صمیمانه اشان میگفت؛ ولی حرف هایی که الان شنیده بود بدجور در ذهنش بود. ادرس جديد سايت دو همدم حدس میزد صحبت او در چه مورد است. آیناز!