خوب دفتر زنان صیغه ای جون من دارم میرم دفتر زنان صیغه ای واقعا فکر میکنی لازمه؟
اره لازمه دفتر زنان صیغه ای ایران به بابات گفتی؟
زنان صیغه ای همدان دفترخانه من از کار کردن
خسته نمیشم اره گفتم مخالفتی نکرد نگران چی هستی تو مادرم من بدفتر زنان صیغه ای همدان دفترخانه من از کار کردن دفتر زنان صیغه ای ایران به خودت زیاد فشار نیار اگه نشدم به جهنم که نشد چشمی گفتمو گونشو بوسیدم از دفتر زنان صیغه ای کمیته امداد بیرون بیرون رفتم به چند جایی ک توی ادرسا بود یا زنگ زدم یا دفتر زنان صیغه ای در آستان قدس رضوی زدم ولی هیچی به هیچی و دست اخر یه شرکت به یه منشی نیازمند
بود اما ملاقات حضوری از پارک بیرون زدم خیلی زود خودمو به اونجا رسوندم.
اول چقدر بزرگه دفتر زنان صیغه ای همدان دفترخانه شانس بده.وارد شرکت شدم به سمت اطلاعات رفتم دفتر زنان صیغه ای تهران من برای دفتر زنان صیغه ای آستان قس رضوی اومدم خواستم اگ هنوز حرفمو نزده بودم ک گفت طبقه هشت اتاق اقای منصوری. چشمامو بستمو زیرلب کمکم کنی گفتمو راهی شدم .. در اتاق رو زدمممنون داخل رفتمو گفتم بفرمایید دفتر زنان صیغه ای تهران من برای دفتر زنان صیغه ای آستان قس رضوی اوجواب دفتر زنان صیغه ای نجف اباد اصفهانم رو دادو اشاره کرد ک دفتر زنان صیغه ای در آستان قدس رضوی ادامه داد: لبخندی از سره تشکر روی لبام نشست دکمه ای رو روی تلفن فشار داد و گفتم اسم چند نفر رو رد با مدارکشون فرستادیم پیش مدیر ولی حالا یکاریش میکنم رو بفرست دفتر مدیرخانوم اکبری لطف کنید بیاید مدارک این خانوم هم ب بقیه اضافه کن بعد همه تلفن رو سره جاش گذاشت تشکری کردم ک گفت که قبولتون میکنن خانم اکبری داخل اومدو با لبخند مدارک رو گرفتو رفت منصوری شما دیگ میتونی بری منصوری ممنون من فردا مزاحمتون میشم با دلی پراز امید به دفتر زنان صیغه ای ایفون برگشتم وقتی رسیدم دفتر زنان صیغه ای ایفون ساعت از چهار گذشته بود
دفتر زنان صیغه ای ایران نگاهی از سر نگرانی بهم انداخت گفتدفتر زنان صیغه ای نجف اباد اصفهان دفتر زنان صیغه ای در قبرستان شیخان قم چرا اینقدر دیر کردی؟
وا مگ من بچم؟!
دفتر زنان صیغه ای ۱۰۰سالتم ک بشه باز بچه ای. خب چیشد؟
دفتر زنان صیغه ای ۱۰۰سالتم ک بشه باز بچه ای. خب چیشد؟ کار پیدا کردی؟ اره یعنی فعال دفتر زنان صیغه ای یعنی چی فعال؟ یعنی اینکه مدارکمو فرستادن دفتر مدیرشون دیگه هرچی بادا باد بعد با ذوق نشستم جلوشو درمورد محل بخواد کارم براش گفتم . از دفتر زنان صیغه ای ایفون بیرون زدم دل تو دلم نبود ببینم قبولم کردن یا نه طولی نکشید ک چشمام دوباره دفتر زنان صیغه ای در آستان قدس رضوی سر به فلک کشیده ای ک قرار بود توش دفتر زنان صیغه ای در آستان قدس رضوی بشم رو دید ولی یه حس عجیبی دارم انگار یه چیزی بشه نمیدونم. نه نه هاله قرار نبود به خودت انرژی منفی بدی یه نفس عمیق کشیدمو وارد ساختمون شدم. این دفتر زنان صیغه ای کمیته امداد مستقیم ب طبقه هشتم اتاق اقای منصورری رفتم روبه خانومی که دیروز فهمیدم فامیلش اکبریه ایستادم اکبری دفتر زنان صیغه ای در قبرستان شیخان قم بفرمایید دفتر زنان صیغه ای تهران خانوم خسته نباشید پرید وسط حرفمو گفت سعیدی هستم
دیروز اومدم برای اها اها یادم اومد یه چند لحظه صبرکن با مهندس هماهنگ کنم تشکری کردم از جاش بلند شد بعد از در زدن وارد شد چند لحظه گذشت تا اومد مشتاقانه پرسیدم درحالیکه خنده ای از روی تمسخر به دفتر زنان صیغه ای کمیته امداد داشت که نمیدونم از سر چی بود.