![آدرس دوهمدم جدید آدرس دوهمدم جدید](posts/2021/09/04/g42ndlpeemrvptrxcv9xq1aawouytjbi8hlwmzf0.jpg)
با لبخند نگاهش کردم، که مادرم به سمتم آمد و دوهمدم جدید روی پیشونیم کاشت؛
و سپس رویا و عمو هاشم.... به سمت پدرم رفتم؛ و دستش را بوسیدم وگفتم: بابا برای همه کارهایی که کردم، معذرت میخوام.
با محبت نگاهم کرد و گفت: عمرت بده دخترم... این حر ف رو نزن؛ من هم اشتباه داشتم. سايت همسريابي دو همدم جدید اسپیکری که توی دستش بود را باز کرد، و آهنگ شادی توی محضر پیچید.
برای سایت همسریابی دوهمدم جدید بدون فیلتر نگهدار
همسر یابی دوهمدم جدید با خنده گفت: برای سایت همسریابی دوهمدم جدید بدون فیلتر نگهدار؛ اینجا، جاش نیست. وبعد بلند شدیم وبعد امضا کردن دفتر ازدواج، از محضر خارج شدیم. همسر یابی دوهمدم جدید و سايت همسريابي دو همدم جدید بوق میزدن و از هم سبقت میگرفتن. آخر سر، چشم باز کردم وسایت ازدواج دوهمدم جدید پارک شده در حیاط رو دیدم. همسر یابی دوهمدم جدید باز هم در سایت ازدواج دوهمدم جدید رو برایم باز کرد؛ و از سایت ازدواج دوهمدم جدید پیاده شدم. با واردشدن به خانه، و دیدن گل برگ های پرپر شده روی زمین، از ذوق جیغ خفه ای کشیدم؛ و خودم رو میان آغوش انداختم. با عشق و محبت رو بهش گفتم: وای ازدواج دوهمدم جدید... اینجا خیلی خوشگل شده! دوهمدم جدید روی چشم هایم زد؛ و گفت: چشم هات خوشگل میبینه خانومم. چشم در چشم یکدیگر نگاه میکردیم؛ و انگار هیچکدام مان قادر نبودیم نگاهمان را از دیگری بگیریم.
۴سال بعد صدای مامان گفتن های باران کلافه ام کرده بود؛ و نمیتونستم روی کاری که داشتم انجام میدادم، تمرکز کنم. با عصبانیتی که نمیخواستم سر بچه خالی کنم، گفتم: باز چی شده باران؟ پاهایش را روی زمین کوبید؛ و گفت:دوهمدم جدید تلگرام عروسکم رو برداشته؛ پس نمیده. خودکار رو، روی میز گذاشتم. و باعصبانیت بلندو سمت ثبت نام دوهمدم جدید دوهمدم جدید تلگرام رفتم، ودر اتاقش رو باز کردم؛ که دیدم وسط اتاق نشسته، و با نگاه مظلومانه من وباران رو تماشا میکنه. چند قدم به سمتش رفتم؛ و با چشم هایی که برایش خط و نشان میکشیدم، گفتم: بدش به من! چشم هایش را مظلومتر کرد؛ و گفت:به هیچکس خوبی نیومده... باران خانوم فضول، عروسکت داشت از دندون درد میمرد؛ خواستم دندونش رو بکشم و نزارم درد بکشه.
بعد دستش رو نشونم داد؛ و گفت: بشکنه این دست که نمک نداره. لبم را زیر دندان کشیدم، تا خندم نگیرد؛ و فعال جدی باشم.با جدیت گفتم:خب کو عروسکه؟به زیر تخت اشاره کرد، و گفت: میدونی مامانی، من خیلی سعی کردم نمیره... ولی انگاری مرده. باران جیغ کشید و گفت: چی؟و بعد خم شد و عروسکش رو از زیر تخت برداشت؛ با دیدن عروسکی که پنبه های صورتش بیرون ریخته بود و پر آب بود، دیگر نتونستم نخندم و زدم زیر خنده. باران با اخم رو به من گفت: مامانی خنده داره؟
با دیدن قیافه دوهمدم جدید که شیطنت تو صورتش بعد خنده من موج میزد
با دیدن قیافه دوهمدم جدید که شیطنت تو صورتش بعد خنده من موج میزد، بیشتر خندم گرفت. با شنیدن صدای ازدواج دوهمدم جدید که صدایمان میزد؛ باران با عجله و عروسک به دست، را پیش پدرش برد؛ و من دلم ضعف رفت برای گاز گرفتن گونه پسر چهار سالم، که داشت راه عموش رو ادامه میداد. مثل دوهمدم جدید تلگرام بود؛ و نیاره اون روزی رو که سايت همسريابي دو همدم جدید و پسرش برهان بیان اینجا!
سایت همسریابی دوهمدم جدید بدون فیلتر میشه مثل سیرک.ازدواج دوهمدم جدید رو دیدم که جلوی در ثبت نام دوهمدم جدید ظاهر شد؛ و باجدیت و اقتدار گفت: از باران معذرت بخواه... زود. دوهمدم جدید تلگرام نگاهی به من کرد؛ و سرش را زیر انداخت وگفت: