ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل علی
علی
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل باران
باران
21 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل ندا
ندا
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل ملیسا
ملیسا
29 ساله از کرج
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از بانه
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمود
محمود
40 ساله از اهواز
تصویر پروفایل بهنام
بهنام
45 ساله از گرگان
تصویر پروفایل مریم
مریم
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل ساناز
ساناز
35 ساله از تهران

آدرس سایت شیدایی

قیمت صیغه موقت در تبریز کاش وقت داشتم میرفتم اورهان و دانیال و سودا ثبت نام در سایت شیدایی میدیدم، ولی فقط سه چهار ساعت تا زمان پرواز مونده بود.

آدرس سایت شیدایی - شیدایی


سایت شیدایی

هوم، خوبه! بابت حرفهای توی راستوران، معذرت میخوام. من رقیبهام رو میشناسم. ترسیدم آسیبی بهت بزنن. نمیخوام درگیرم بشی. پس چرا سایت شیدایی هلو رو بردی؟ چون نخواستم تنها بمونی. تو که اینجا بیصاحب نیستی! یعنی تو الان صاحب منی؟ سایت شیدایی هلو غلط کنم. شما سرور مایی. فقط خواستم بدونی که من قصدی نداشتم! لب گزیدم. فهمیده بود بهخاطر حرفها و کارهاش بیحوصله بودم. زیر لب زمزمه کردم: ببخشید که.... هیش! چیزی نگو. میدونم چی میخوای بگی. تقصیر منم بود که قبلا باهات هماهنگ نکردم. تو ببخش ماهم! قیمت صیغه موقت در تبریز مرسی شیدایی چیست، مرسی. لبخندی زد و سرعتش رو زیاد کرد.فردای اون شب، شیدایی بلیط خرید و بهم گفت: «واسه دو روز دیگه، یعنی امروز، آماده باشم.» از خوشحالی روی پام بند نبودم. هی به شیدایی صیغه میرسیدم یا به قول خودش، تقویتش میکردم! صبح از خواب بیدار شدم و میز رو به طور مفصلی چیدم. میخواستم شیدایی معطل من نشه، چون داشتم حموم میرفتم.

 سریع از پلهها بالا رفتم و نزدیک یه ساعت حموم کردم. از زور ذوق، نمیدونستم چی بپوشم یا چی بردارم؟! همونطور که موهام رو داخل حولهی کوچیکی میپیچوندم، پایین اومدم. شیدایی صیغه روی مبل نشسته بود. امیرعلی، نرفتی شرکت؟ نه دیگه! از امروز تا ده روز دیگه شرکت دست هاکان افتاده. فقط ورشکستم نکنه؟! نترس، چیزی نمیشه بابا. صبحونه خوردی؟ آره مرسی. خیلی چسبید. نوش جونت. تو هم برو بخور. راستی چمدونت حاضره؟ قیمت صیغه موقت در تبریز ای، بگی نگی! مانتو داری؟ وا، چیه شبیه دخترا سوال میپرسی! آره دو سه تا دارم! خودت دختری؟! جوک سال. معلومه که دخترم. اونم که دید سوتی فجیعی داده، بیخیال شد و کانال تلویزیون رو عوض کرد.

صبحونم رو نوش جان کردم و ظرفهاش ثبت نام در سایت شیدایی شستم.

صبحونم رو نوش جان کردم و ظرفهاش ثبت نام در سایت شیدایی شستم. آخ، تو ایران اول میخوام برم یه دیزی بخورم. بعد برم پارک محله، بعد هم.... با به یاد آوردن اینکه طرد شدم، بغض گلوم و گرفت و دست از خیالپردازی برداشتم. حوصلهی درست کردن ناهار رو نداشتم. به اتاقم رفتم و چمدون رو بستم. کوله پشتیم، یار همیشگی تو این چند وقت رو برداشتم و سعی کردم به خانوادم و فامیلهامون فکر نکنم. وقتی کولهم پر شد، اتاق رو جمع و جور کردم و پریز یخچالم رو هم از برق کشیدم. یادم به اون موقعی افتاد که از شیدایی صیغه تشکر میکردم. اولش رفتم کلی دعواش کردم و گفتم: «چرا این کارو کرده؟» بعد که دیدم جدًا داره ناراحت میشه، بغلش کردم و کلی ازش تشکر کردم. چه روزهای شادی گذروندم، تلخی ها جای خودش؛ ولی تو این خونه خوشیهام بیشتر بود. قیمت صیغه موقت در تبریز کاش وقت داشتم میرفتم اورهان و دانیال و سودا ثبت نام در سایت شیدایی میدیدم، ولی فقط سه چهار ساعت تا زمان پرواز مونده بود.

لباسهایی قرار بود بپوشم رو با لوازم آرایشم بیرون گذاشتم و پایین کنار شیدایی چیست رفتم

لباسهایی قرار بود بپوشم رو با لوازم آرایشم بیرون گذاشتم و پایین کنار شیدایی چیست رفتم. کنارش نشستم و به سریالی که پخش میشد نگاه کردم. اونم جوری محو فیلم شده بود، که حواسش به سایت شیدایی هلو نشد. چمدونش رو دیشب با هم بسته بودیم و لباسهاش حاضر بودن. برای همین اینقدر ریلکس نشسته بود و فیلم میدید. مشتی از چیپس نمکیهای تو ظرفش برداشتم. چه عجب این داره فیلم عاشقانه میبینه! شونهای بالا انداختم و تا تموم شدن فیلم حرفی نزدم و بهقولی، مثل آدم نگاه تلویزیون کردم. ظرفهای جلومون رو جمعوجور کردم و رو به شیدایی صیغه گفتم: پیس! امیر؟ شیدایی؟ جوابی نداد. بلندتر گفتم: هوی! شیدایی چیست؟ امیر؟ عجبا! جیغ زدم: شیدایی؟! سرشو بلند کرد: ها؟ چته؟ جیغ جیغ میکنی؟

مطالب مشابه