از راهروی باریک گذشتم و داخل اتاقم شدم. دلم بازم حموم میخواست، ولی سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران خوابم میاومد و نمیتونستم چون قطعًا تو حموم خوابم میگرفت! اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت رو از تنم بیرون آوردم و با کشیدن پتو تا گردنم، چشمهام رو بستم. ساعت هفت صبح، به طور خودکار از خواب بیدار شدم. دوباره همون اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت رو روی لباسهام پوشیدم بعد از دم اسبی بستن موهام، به طرف آشپزخونه رفتم و میز رو سایت ازدواج موقت رایگان کردم. شکلات صبحانه، پنیر، خیار، گوجه، گردو، نون تست و قهوه رو سایت ازدواج موقت رایگان کردم و دوباره برگشتم ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان اتاقها؛ تقه ای به در اتاق مانی و مهدیه زدم که جوابی نشنیدم. محکم تر به در کوبیدم که مهدیه خواب آلود در رو باز کرد و نگاهی بهم انداخت. چی میخوای؟ صبح تو هم به خیر! بیدارکردی، سلام و احوال پرسی راه بندازی؟
شوهرت هم هنوز خوابه؟ اوهوم! کوفت، بیدارش کن بیاین صبحونه که سایت صیغه ایرانیان یگانه کار داریم! باشه بیادب خانوم، برو ما هم الان میایم. نمیشه نرم، بمونم بیاین؟ برو میایم دیگه. بداخلاق، خشن، باشه خب! بعد از اذیت کردن مهدیه ی بدبخت، برگشتم آشپزخونه و خودم مشغول خوردن شدم. ًیبا تقر نصف میز موسسه نیکان ازدواج موقت خورده بودم که اومدن! به، دو نوگل تازه شکفته! چه عجب، ناهار بدم خدمتتون یا همون صبحانه میل میفرمایید؟ مانی: مزه نریز نمکدون! آدرس سایت صیغه ایرانیان که خوردم! شما هم بشینین بخورین، بیزحمت این میزه موسسه نیکان ازدواج موقت هم جمع کنید. مهدیه: کجا میری؟
سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران منگ بودم
سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران منگ بودم. از وقتی مهسا رفته، آدرس سایت صیغه ایرانیان موندم و خونه ای که پر شده از خاطراتش! خوابم نمیبره و همیشه تو فکرشم؛ تو فکر خنده هاش، شیطنت هاش، بازیگوشی هاش، گریه هاش و حتی دعوا کردن هامون! سریع به سمت دستشویی رفتم و بعد از شستن سر و صورتم، بیرون اومدم. بلوز سورمه ای و شلوار مشکی جذب رو تنم کردم و با یه حرکت شونه، موهام رو درست کردم و با برداشتن سوئیچ از اتاق مهسا که الان برای آدرس سایت صیغه ایرانیان شده بود، بیرون اومدم و به طرف در پارکینگ رفتم. ماشین رو سریع از پارکینگ بیرون آوردم و بعد از بستن در، به ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان مکان راه افتادم. منظور از مکان، اداره بود! چند وقتی بود که شماره ی مهسا رو داده بودم به یکی از رفیق هام تا بتونه ردش رو بزنه! فقط امیدواری بود کارم.... امیدوار بودم خبری ازش بشه، برگرده، بفهمم کجاست؟ بغض کرده دستی رو صورتم کشیدم و زمزمه کردم: کجایی؟ چرا خرابه حالم؟ ماه آدرس سایت صیغه ایرانیان دلتنگتم.
آه غلیظی کشیدم و سرعتم موسسه نیکان ازدواج موقت بیشترش کردم
آه غلیظی کشیدم و سرعتم موسسه نیکان ازدواج موقت بیشترش کردم. نگه داشتم و با زدن ریموت، با گام های بلند به ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان اتاق رضا رفتم و بدون در زدن، داخل شدم که خدا رو شکر کسی جز خودش داخل نبود! لبخندی زد و نگاهم کرد. مژدگونی بده رفیق! بگو تا قلبم واینستاده! سایت صیغه ایرانیان یگانه عاشقی ها! مهسا خانومت ترکیهست اما.... اما چی؟ داره پاریس میره. چی؟ امکان نداره. هه! فعلا که امکان هم داره. جدی باش کمی رضا، پروازش چه زمانیه؟ ببین، ما چیزی نمیدونیم ولی چون شماره ی سودا هم زیر نظرمون بود، فهمیدیم داره میره. فقط گفته میرم! ردش رو زدین؟ نشد. سایت صیغه ایرانیان یگانه کوتاه بود مدت زمانش! تا ما بخوایم دست به کار بشیم، سیم خاموش شد. ولی آدرس سایت صیغه ایرانیان امیدوارم، اون هنوز ترکیهست.