
اخمامو توی هم کشیدم و سعی کردم از خودم دورش کنم اما بی فایده بود... دست از تلاش برداشتم و با حرص گفتم: هر غلطی دلت خواست کردی بعدش با ادکلنت دوش گرفتی منم گوشام درازه نفهمیدم چخبره ریتم نفساش تند شد، فشار دستاش هی زیاد تر میشد، شک نداشتم کل بازوهام کبود میشه خواست چیزی بگه که یهو نگاهش سمت در ثابت موند ؛ متعجب نقطه ای که بهش خیره شده بودو نشونه گرفتم و... آب دهنمو به زور قورت دادم نگاه متعجب صیغه شیدایی بین من و سایت صیغه یابی شیدایی می چرخید.
سایت صیغه یابی شیدایی با حالت وحشتناکی به صیغه شیدایی خیره شده بود
سایت صیغه یابی شیدایی با حالت وحشتناکی به صیغه شیدایی خیره شده بود واسه یه لحظه نفس کشیدنم یادم رفت ؛ لعنتی اصلا بهم وقت نداد که راجع به این که آرتان اینجاست باهاش حرف بزنم سایت همسریابی شیدایی بدون اینکه از آرتان چشم برداره سکوت چند لحظه ای رو شکست و با لحن خش داری از عصبانیت گفت: سايت صيغه يابي شيدايي این اینجا چه غلطی میکنه؟ ناخونامو کف دستم فشار دادم و با صدایی که از ته چاه درمیومد گفتم: آرتان و آقاجونم عصر از کانادا رسیدن صیغه شیدایی نگاهشو به سایت صیغه یابی شیدایی دوخت آرتان البته بهتر بود این سوالو من از تو بپرسم .
سايت صيغه يابي شيدايي میشناخت
سايت صيغه يابي شيدايي میشناخت ؛ اما از حالت صورتش مشخص بود که از دیدنش کلی متعجب شده و حتی فکرشم نمیکرده که هنوزم تو زندگیم نقشی داشته باشه سایت همسریابی شیدایی خواست سمتش خیز برداره که دستشو محکم چسبیدم سایت همسریابی شیدایی... بدون هیچ وقفه ای دستشو از توی دستم بیرون کشید ؛ سمتم برگشت ؛ انگشتشو به نشونه ی تهدید جلوم تکون داد و با عصبانی ِت تمام گفت: سایت همسریابی شیدایی خفه میشی میری میشینی تو ماشین ؛ وگرنه این خونرو رو سر تو و این عوضی خراب میکنم می ترسیدم با آرتان تنهاش بزارم و از یه طرف هم بدجوری چشمم از این سايت صيغه يابي شيدايي امشب ترسیده بود... ناچارا تمام جرئتمو توی صدام ریختم و گفتم: سايت صيغه يابي شيدايي داری اشتباه میکنی دستمو گرفت و سمت ماشین کشید و با صدای بلند رو به صیغه شیدایی گفت: سایت صیغه یابی شیدایی منتظرم باش درو باز کرد، منو یه جورایی پرت کرد رو صندلی و درو محکم بست... خودشم سوار شد و در عرض چند ثانیه ماشین از جاش کنده شد نیم نگاهی به نیمرخش انداختم ؛ وحشتناک عصبانی بود.