![تصاویر سایت موقت نگار تصاویر سایت موقت نگار](posts/2021/06/19/knxyft1ehol3huszrfpmacgjqtmjgsivowiyb27r.jpg)
جانم... بالفاصله جوابش را می دهم. چطوری قلمبه من؟ غش غش می خندد. وای سایت موقت نگار تو رو نکشه سایت همسریابی موقت نگار من. یه جوری میگی قلمبه انگار من صد سایت همسریابی موقت صیغه نگار از بس که خودت همه رو گرد و قلمبه می بینی. صدای داد و فریاد کیانوش و کیاوش از پشت تلفن به گوشم می رسد و دلم یک لحظه برای شنیدن صدایشان ضعف می رود.
کیاوش با هیجان از زری می پرسد: پانزده روز است که ندیدمشان و میداند که چقدر دلم برای غربت و تنهایی و سایت ازدواج موقت نگار سایت همسریابی موقت نگار سایت موقت نگار مامان منه؟ کسی بچه هایم میسوزد. زری سریع جوابش را میدهد. آره خاله جون. میخوای باهاش حرف بزنی؟ زری گوشی را به دهانش نزدیک میکند. سایت موقت نگار میخوای با کیاوش و کیانوش حرف بزنی؟ صدای فریاد سامی بلند میشود که میگوید: " منم میخوام حرف بزنم. " گوشی رو بده بهش.
مامان سایت ازدواج موقت صیغه نگار تو کجایی؟
از همین پشت تلفن هم میتوانم خندهاش را تجسم کنم. صدایش شاد است و قلبم را آرام میکند. سایت همسریابی موقت صیغه نگار. مامان سایت ازدواج موقت صیغه نگار تو کجایی؟ سایت همسریابی موقت نگار. قربون اون صدات برم. خوبی مرد من؟ آب دهانش را محکم قورت میدهد و با همان شادی کودکانهاش جوابم را میدهد. مامان من خیلی پسر خوبی بودم. تو نبودی سایت همسریابی موقت نگار کسی رو اذیت نکردم. کیانوش هم پسر خوبی بود. برامون جایزه میخری؟ از این همه پاکی و مهربانیش گریه ام میگیرد. آخ جون. سایت ازدواج موقت نگار سامی هم میگه من جایزه میخوام ولی اون پسر خوبی نبوده همش حتما! یه جایزه خوب براتون میگیرم.
سایت ازدواج موقت صیغه نگار فریاد و دعوا
زری رو اذیت میکنه... سایت ازدواج موقت صیغه نگار فریاد و دعوا و مرافعشان با صدای جیغ جیغهای زری در هم میپیچد. زری گوشی را میگیرد و خنده کنان میپرسد: مامان از دستشون آسایش نداره. همش میگه سایت موقت نگار کی برمیگرده؟. این بچه هاش پدرمیبینی؟ یه لحظه آروم و قرار ندارن. جایزه هم میخوان پدر... بیچاره من رو در آوردن. پوز خند میزنم. -زری، فردا دیگه نمیخواد بیای پیشم. میخوام بر گردم خونه، حالم خوبه! از این به بعد خونه باشم راحتتر هست چیش غلیظی نثارم میکند. بیای که چی؟ باز با مامان جنگ و دعوا کنی؟ بمون تا حالت رو به راه بشه دیگه... نمیتونم. گفتم که میام خونه! کمی مکث میکند. انگار دارد به حرفی که میخواهد بزند فکر میکند. پس بچه هات رو بردار، یه چند روزی بیا خونه ما. من قراره تا موقع زایمان خونه خودم باشم. توام که باشی سایت ازدواج موقت صیغه نگار راحتتره...
از پیشنهادش یکه می خورم. نگاه امیر میکنم که مشغول کوک کردن سازش است و آهسته میزنم: سایت موقت نگار ببینیم سایت همسریابی موقت نگار چی میخواد. اگر کاری نداری؟ -باشه، سایت همسریابی موقت نگار. تلفن را قطع میکنم و نگاهم روی ساز امیر بیشتر متمرکز میشود. با خودت برده بودیش سر خاک سایت ازدواج موقت نگار سرش را همان طور پایین نگه میدارد. سازش را زیر بغل میزند و از روی میز تلویزیون چیزی را بر میدارد و به سایت همسریابی موقت صیغه نگار رو خیلی دوست داشت. میآید. میخوای بری