![آدرس هلو صیغه آدرس هلو صیغه](posts/2022/04/27/7bdsqz0cvyqiegfu2wolk1ph4m6ftdulxbkj9xos.jpg)
ساغر پوزخند زد و گفت: شعبه ام داشته تو خارج کشور این شوهرت... نمیدونستم بخندم یا گریه کنم زمزمه کردم: چطوری اومدی تو؟ دست به کمر با نفرت هجی کرد: معلوم هست با کلید اومدم. پوزخند دردناکی زدم و به همسریابی هلو ورود گفتم: برو، منم میام عمارت. هلو صیغه با اخم لب باز کرد: این زن مال گذشته است برای چی داری بزرگش میکنی. نگاهش کردم و گفتم: اگر نمیای ماشین بگیرم؟
همسریابی هلو با عکس جا خورد
همسریابی هلو با عکس جا خورد و نگاهم کرد هر دو عقب گرد کردیم و قبل از بیرون رفتن از خونه ای که داشتم با عشق نو میکردمش گفتم: بمون سوغا ِت جاوید، میاد... بمون. و از خونه با همسریابی هلو ورود بیرون زدم و نذاشتم هلو صیغه حتی تک زنگی به جاوید بزنه. هوا تاریک شده، از پنجره ماشین به بیرون نگاه میکنم نم نم بارون روی شیشه ماشین بیشتر دلگیرم میکنه، نفسم رو با آه بیرون میفرستم، خوشحالم که خواهرم به روم نمیاره، خوشحالم نمیزنه تو روم و نمیگه هنوز چند ساعت نیست که گفتم امانتم خوشبخته... دلم مچاله میشه و باز تیر کشیده آشنای زیر دلم... درد عجین شده با پوست و جونم.
نزدیک به عمارت همسریابی هلو ورود لب باز میکنه: چی بگم به نصب همسریابی هلو؟ با بغض زمزمه میکنم: توجیح کردن دیگران الویتم نیست. هلو صیغه هم آهسته تر از قبل زمزمه میکنه: اما الویت تربیت ما توضیح دادن به بزرگتره. همزمان با ایستادن ماشین و کشیدن ترمز دستی، لب باز میکنم: دلم برای همسریابی هلو با عکس تنگ شده. سری تکون میده و از ماشین پیاده میشه.منم در رو باز میکنم و پیاده میشم. صدای گوشیم از تو کیف کوچیک دوشیم بلند میشه گوشی رو بیرون میکشم و می ایستم با دیدن اسمش دلم هری میریزه... مسخره است متنفرم از این دوست داشتنی که هر لحظه بیشتر از پا در میارم. گوشی رو تو کیف برمیگردونم و به طرف عمارت قدم برمیدارم.
نصب همسریابی هلو با دیدنم به خوبی ازم استقبال کرد
نصب همسریابی هلو با دیدنم به خوبی ازم استقبال کرد خیلی روم زوم میشد چند باری گفت که صورتم چاق شده، بالاخره وقتش بود که بفهمن اما دلم نمیخواست امشب بگم، میخواستم بعد از تکمیل خونه ای که با عشق داشتم برای خودم عروسش میکردم، شام عمو مهران اینا رو دعوت کنم و بگم که حامله ام... اما نه از جاوید از جهانی که حسرت بودنش، حسرت صداش رو دارن. خانم بزرگ به اختر گفت میز شام رو بچینه، هنوز نگفته بودم که امشب میمونم اصال دو دل بودم بمونم ؟ تو دلم به خود خوش خیالم پوزخند میزنم اینجا نمونم کجا برم؟ نصب همسریابی هلو دکمه ی ویلچر رو زد و پشت میز رفت هلو صیغه هم با کش موهاش رو گورجه ای بست، همیشه سر غذا عادت داشت موهاش رو ببنده چون فقط کافی بود تاره مویی تو غذا پیدا بشه... زمین و زمان رو بهم میدوخت. موهام رو پشت گوش فرستادم و کنار همسریابی هلو ورود پشت میز نشستم. کفگیر استیل رو برداشتم که تو برنج بزنم که صدای زنگ عمارت بلند شد.