![همسریابی دو با تصویر همسریابی دو با تصویر](posts/2022/01/09/czuvx7h42fwdl8v9f3nkaossopw0ea6jgdybbjkm.jpg)
اصلا ترلان رو یادم رفته بود ممد مراقبش باشیا. این خیلی همسریابی دو همسر. ممد خندید و گفت: اره واقعا خیلی همسریابی دو کشت منو تا خوابید مثله بچه ۲ساله میمونه خندیدم و گفتم: اکی، امروز ساعت چند میریم پارک؟ ممد گفت: به احتمال زیاد پنج. دستم رو زدم به گردنم و گفتم: باشه کاری نداری؟ کردیم و قطع کردم. ساعت پنج عصر یه ست بنفش زدم و گوشیم رو گذاشتم تو کیفم و خواستم همسریابی دو پیوند از در اتاق بیرون که یهو رفتم تو دل یکی سرم رو گرفتم بالا دیدم همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت زیر لب به هم سلامی کردیم.
همسریابی دوهمدم ثبت نام چند بار اتفاقی اومد
خواستم برم که همسریابی دوهمدم ثبت نام چند بار اتفاقی اومد جلوم که آخر گفتم: هه همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت مث ِل آدم برو دیگه هی همسریابی دو پیوند راست چپ راست وایسا من برم بعد تو برو خواستم برم سمت در که همسریابی دو همسر مچ دستم و گرفت و گفت: شرط بندی؟ نگاهش کردم که شیطنت از چشاش میبارید و گفتم: حله شرط بندی یهو عین، البته بلانسبت خر دوییدیم سمت در که واسه همسریابی دو زیر پایی گرفتم و خورد زمین خندیدم و با خنده بالا پایین پریدم و زبونی درآوردم.
همسریابی دوهمسان بردم خب حالا
گفتم: همسریابی دوهمسان بردم خب حالا یه خر سواری به من بدهکاری آقا همسریابی دو همدم بزرگترین سایت همسریابی دوهمدم ثبت نام بلند شد و با صدایی که توش رگه های خنده موج میزد گفت: نه خیرم خانوم شما باز تقلب کردید اومدم حرفی بزنم که صدای خنده از پشت سرمون اومد، همزمان برگشتیم دیدیم مامان و بابای همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت و ارغوان و رستا دختر کوچولوی ارغوان، دارن با خنده نگاهمون میکنن خندیدیم و سلامی کردیم که مامان همسریابی دو همدم بزرگترین سایت گفت: شما دو تا باز کلی آتیش سوزوندین؟ مگه امروز برنگشتین از شمال؟ بازم میخواین برین کلیپ بگیرین؟ خواستیم حرفی بزنیم که رستا با همون لحن بچه گانش گفت: منم میده بلم هملاعه دادی و زندادی؟ با تعجب نگاهش کردیم که ارغوان گفت: زندایی کیه مامان؟
رستا با دستش اشارهای به من کرد و گفت: َمده َددیث دون زندادیم نی؟ (مگه حدیث جون زنداییم نی؟) همسریابی دو همدم بزرگترین سایت قهقه های زد و منم آروم خندیدم ولی ته دلم از اینکه رستامن و همسریابی دوهمدم ثبت نام رو توی ذهنش گذاشته بود کنار هم، ذوق زده شده بودم منو همسریابی دو نگاهی به هم کردیم و خندیدیم باز که همسریابی دو همدم بزرگترین سایت گفت: انقدر به این بچه این چیزارو یاد ندید ما رفتیم با همسریابی دو همسر دستی تکون دادیم سریع از خونه زدیم بیرون که عین جت پریدم کنار ماشین که همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت گفت: چته؟