![تلگرام دوستیابی با تصویر تلگرام دوستیابی با تصویر](posts/2022/03/01/tzq0bo6prsnugbelvjwzm7ons2ipct9ldk5ighq1.jpg)
مثل این دخترای افتادهای فوتی توی هوا کردم و با ناز و عشوه دستم و گرفتم جلوی صورتم و چند بار تند تند پلک زدم و بعدش ابروهام و بالا پایین انداختم با بدجنسی مهراب از اون لبخندایی که وقتی ستی میخواد نق بزنه زد و گفت: که شری تو یکی همین کافی بود تا ستی شروع کنه نق زدن ستی: واقعا که مهراب واقعا برات متاسفم از اونجایی که بچه پرو بودم؛ آب هویج بستنی تلگرام دوستیابی و برداشتم و یکمشو خوردم و انگشت اشارم و گرفتم رو به ستی و تاییدوارگفتم: متاثر باش گلم بعد لیوان و گذاشتم سمت تلگرام دوستیابی اصفهان که گفت: راحتی عزیزم؟
خیلی ستی رو به من گفت: زر نزن بعد رو به مهراب گفت: منو میبری برام یه حلقه یا یه گوشواره یا گردنبندی چیزی میخری اونم طلا فهمیدی؟ مهراب رو به من پوکر گفت: تو یکی فقط شر درست کن، باشه؟ لبخند گل گشادی از اینجا تا کرج دم در عوارضی زدم و باشه ای گفتم که نیکا رو به متین گفت: منم میخوام متین همین کافی بود تا بچه ها شروع کنن نق زدن
سر همدیگه این وسط ممد و تلگرام دوستیابی ارومیه درحال خوردن بودن
سر همدیگه این وسط ممد و تلگرام دوستیابی ارومیه درحال خوردن بودن و ترلانم که حرص گرفته بود ماهارو نگاه میکرد و منم با نیش باز ترلان دیگه صبرش لبریز شده بود واسه ی همین جیغی کشید و زد رو میز و با حرص گفت: بابا خفه شید دیگه اه همه ساکت شدیم و حالت جدی به خودمون گرفتیم و تلگرام دوستیابی پسر و نگاه کردیم. تلگرام دوستیابی ربات روبه تلگرام دوستیابی گفت: یعنی خوب خدا درو تخته رو باهم جور کرده ها شما دوتا فقط شر راه بندازین، باشه؟ من و تلگرام دوستیابی اصفهان با نیش باز سری به معنای تایید تکون دادیم معلوم بود که تلگرام دوستیابی ارومیه یه چیزیش هست دوباره بچه ها سرگرم حرف زدن شدن... رو به ترلان گفتم: جای اینکه انقدر حرص بخوری عین آدم بگو چته سریع برگشت سمتم و با استرسی که توی چشماش بیداد میکرد گفت: حدیث، خیلی خری فردا ممد میخواد بیاد خواستگاریم دارم از استرس میمیرم استرس چی عزیز من؟ مگه میخواد بیاد آمپولت بزنه که استرس داری؟ بابا یه خواستگاریه بعدشم یه جشن باید بگیرینا گفته باشم.
من دلم میخواد برقصم تلگرام دوستیابی ربات: آره حتما
من دلم میخواد برقصم تلگرام دوستیابی ربات: آره حتما خاله هم گذاشت تو با این وضع عالیت پاشی بری وسط بندری بزنی اصلا شایدم جشن گرفتین نرسیدم من چون مامان و بابام گیر دادن که پسفردا بریم شیراز ترلان: دروغ نگو پوفی کشیدم که تلگرام دوستیابی پسر گفت: تو خیلی غلط میکنی بری...فردا که مامان و بابام اومدن، بهشون میگم ننه بابای تورو راضی کنن گلم ولی حدیث...دارم میمیرم از استرس...بذار روزی که تلگرام دوستیابی میخواد بیاد خواستگاریت برسه، اونوقت میفهمی من چی میگم
خیلی خب حالا کشتی خودتو...کو تا خواستگاری تلگرام دوستیابی ارومیه از من حالا؟ تلگرام دوستیابی ربات: حدیث، نیکا و متین فردا میان پیشمون، البته متین گفت با ممد میاد...ستی هم میگه فردا با مهراب و ممد رضا و مهدیس و عسل و رضا پست دارن نمیتونه بیاد... تو و تلگرام دوستیابی اصفهان میاین دیگه؟ نگاهم و چرخوندم سمت تلگرام دوستیابی که گفت: آره بابا میایم. حدیث و از صبح میفرستم پیشت نترس.