آموزش نصب رادار دوست یابی - دوست یابی

رادار دوست یابی پاهایش بخاطر دو آمپولی که زده بود درد میکرد. حال بهتر شده بود و از تب خبری نبود. اخمی به نیاوش که برای بار چندم این حرف را تکرار می کرد. گفت: تصمیمم رو گرفتم، انقدر نگو نرو چون میرم، امروز هرجور شده میرم. با عصبانیت صورتش را برگرداند و به بیرون خیره شد. آن قدر دستش را بخاطر تصمیم رادار دوست یابی تلگرام مشت کرده بود که کف دستش درد می کرد. امروز روز جا زدن برای رادار دوست یابی خسروی نبود! با یاد اپلیکیشن رادار دوست یابی پوزخندی روی لب هایش نشست. خسروی!
چه پدری چه مادری؟ آنقدر همان چهارسال خاطره ی خوب ازشان داشت که اسم پدر و مادر که می آمد بهشان افتخار میکرد! پدر و مادری که بچهی دو ماهه و دختر چهارسالشان را رها کردند و پی زندگیشان رفتند او را بابت داشتن رادار دوست یابی تلگرام شکر می کرد اگر او نبود، معلوم نبود رادار دوست یابی تلگرام و نیاوش کجا بودند. با بیرون آمدن برنامه رادار دوست یابی از داروخانه از فکر در آمد.
شرایط برنامه رادار دوست یابی را قبول کرد
لبخندی به او زد. آرزوی هر دختری بود. حیف که بخاطر او و نیاوش دور ازدواج را خط کشید و دختری که عاشقش بود به خاطر آنها رفت! دختری که شرایط برنامه رادار دوست یابی را قبول کرد و به علاقه و احساسشان پشت پا زد. با کس دیگری ازدواج کرد؛ ولی غافل از اینکه اپلیکیشن رادار دوست یابی نمونه ی یک مرد واقعی بود و بس!
چهره ی برنامه رادار دوست یابی جلوی چشماش می آمد
هر وقت می خواست کند که چرا پدر و مادرشان بی دلیل رفتند چهره ی برنامه رادار دوست یابی جلوی چشماش می آمد. با بسته شدن در نگاهش را از در اپلیکیشن رادار دوست یابی گرفت. برنامه رادار دوست یابی سوار ماشین شد و گفت: رادار دوست یابی تلگرام حالت خوبه؟
دستش را روی پیشانیاش گذاشت و ادامه داد. تبت پایین اومده. رادار دوست یابی قدرشناسانه نگاهش کرد و گفت: اگه تو رو نداشتیم چی کار میکردیم؟ با لبخند یکی به نوک بینی رادار دوست یابی زد و کمربندش را بست. هیچ کار!