من از تمام نقشه های کثیفشون خبر نگار ازدواج موقت کن. سایت نگار ازدواج موقت کردن دلی قرص و محکم میخواست که من نداشتم. تا اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در تهران روز به هرکه اعتماد کرده بودم صیغه موقت همسریابی هلو بر سرم آورده بود که راه اعتماد را از هر سو، به روی خود بسته می دیدم.
اما باز هم اعتماد کردم به اعتماد کردم اما نمیدانستم این بار قرار است او بهای این نگار ازدواج موقت را بپردازد.
دو ماه است که رگ و پیام با این درد عجین شده است.
یاد گرفتهام با چند مخدر خودم آن سیگار لعنتی را درست کنم و این عصاره مرگ را بر جانم بریزم.
سایت نگار ازدواج موقت در بیست و دو سالگی و در بهار جوانیم
سایت نگار ازدواج موقت در بیست و دو سالگی و در بهار جوانیم چون پیرزنی هفتاد سال به نظر میآید! مو و اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در تهران سیاه و پر پشتم ریزشی عجیب پیدا کرده.
دیگر خبری از آن خرمن گیسوی سیاه و حلقه های فر خوردهاش نیست و تقریبا رو به خالی شدن است.
اما بیشتر از هر چیز لرزش دست هایم است که آزارم میده از دیدن تصویر جدیدم در آیینه متنفرم. چند وقتی است که از خودم دیوار صیغه اصفهان دیگری ساختهام و ظاهرم را به کلی عوض کرده ام به آرایشگاه رفته بودم و با موهای مصنوعی صیغه موقت همسریابی هلو موهایم مو بافته بودم تا خالی بودنش به چشم نیاید. ابروهایم را صیغه موقت همسریابی هلو تراشیدهام و هر روز صبح خودم دو ابرو با طرحی شیطانی اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در تهران چشمهای بادامی سیاهم که دیوار صیغه اصفهان آن هم مژه کاشتهام طرح میزنم.
از تصویر جدید و بی هویتم متنفرم اما الاقل نگار ازدواج موقت به نفس از دست رفتهام را کمی تقویت میکند. صدای بم و مردانه در گوشم میپیچد. اخمهایش آویزان است و دست بر ته ریش مشکیش میکشد و همزمان می گوید: بس کن دیگه دختر، قرار نشد چون تونستی وارد اون اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در تهران کثیف بشی دیگه راه و بی راه برای خودت مواد درست کنی و بعدش هم خودت رو باهاش خفه کنی!
روی کاناپه جلو تلویزیون خانهام دراز کشیدهام. اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در تهران امروز به خاطر معاملهای که قرار بود تا چند ساعت دیگر انجام شود سایت نگار ازدواج موقت خانهام است. طوری وانمود کردهام که چیزی از نقشه های حمیدرضا نمیدانم در عوض او هم وانمود کرد که ساره را چند بار امتحان کرده و چون میداند آدم قابل اطمینانیست او را وارد صیغه موقت همسریابی هلو کرده و من همچنان نقش همان احمق ساده لوح را با ظرافت برایش بازی میکنم و برای فراهم کردن مقدمات معامله که در انباری دور از شهر است همراه هم رفته اند.
پوزخند میزنم و با چشم به سیگار الی انگشتم اشاره میکنم. جادوگر هم نیاز ندارم. قرار شد تو کمک کنی من از این جهنم برم، منم اونجا ترکاز تولید به مصرف، بده مگه؟ به خود کفایی رسیدم. دیگه به اون زنیکه کفتار کنم. پس خفه لطفا که صیغه موقت همسریابی هلو حال و حوصله ندارم. دیوار صیغه اصفهان روی مبل کناریم سایت نگار ازدواج موقت و تلویزیون و ویدیو را روشن میکند.
رو از کجا آوردم؟ خب پس بیا تا اون دوتا عوضی برنگشتن خودت همه چیزبس کن دیوار صیغه اصفهان تورو نگار ازدواج موقت مگه نمیخواستی خودت حقیقت رو ببینی؟ مگه نگفتی رو ببین و بشنو. صفحه تلویزیون روشن میشود و دختری نحیف و معتادی را نشانم میدهد که چشمانش از مصرف زیاد سرخ و خمار شده است. بسیار فرتوت به نظر میآید. با سر و وضعی نامناسب روی مبلی مخملی و بنفش نشسته و به سیگار دیوار صیغه اصفهان انگشتش پک میزند. -خب چی باید بگم؟