![شماره و ادرس صیغه شماره و ادرس صیغه](posts/2021/09/25/0xd31c7a9gus5on6rfpbvqsarejwzfkhewjmycbt.jpg)
چرا من آریا چرا من..... هه. ...از اونور که میومدیم بالا با آریا بودمو هیچ فکر نمیکردم برگشتنی این اتفاق بیوفته. تو خودم بودم داشتم پشت سربچه ها راه میرفتم... که یهویی ادرس صیغه خانه کرمانشاه پاش از رو یه سنگی که جلو راهش بود لیز کوچیکی خورد.هندزفریمو در اوردم دوییدم سمت بچه ها. ادرس صیغه خانه کرمانشاه. ..عسل چی شده.؟عسل صورتش از درد جم شده بود.و گفت پام... آی... احسان: من برم ماشینو بیارم.
ادرس صیغه یابی تهران خم شد
احسان منتظر حرفی نشدو رفت امیر: ادرس صیغه. .خوبی..؟آخه حواست کجاس دختر.. ادرس صیغه موقت اصفهان دستشو از مچ پاش گرفته بود ادرس صیغه یابی تهران خم شدو رو زمین زانو زد. بردار دستتو ببینمش. نه ادرس صیغه ایلام درد دارم. بردار شاید در رفته باشه مچ پات. ادرس صیغه مشهد فوری دستشو برداشت. امیر آروم و با احتیاط کفشو از پاش در اورد. که باز داد عسل بالا رفت. ادرس صیغه موقت اصفهان پات در رفته. باید جا بندازمش. کم جیغ جیغ کن خیر سرت... بخاطر موقعیتمو کلمه و نگفت. با یه چرخشی که به پای ادرس صیغه مشهد فوری داد. باعث شد.ناله ادرس صیغه گوشمو کر کنه که هیچ حالا مث ابر بهار گریه میکرد. امیر شروع کرد به ماساژ دادن پاش آروم باش خانمی آروم بگیر عزیزم. .. تموم شد. دیگه دست نمیزنم...
احسان بعد از پنج دقیقه ماشینو اورد. امیر نزاشت ادرس صیغه موقت اصفهان حرفی بزنه که بغلش کرد خودشو ادرس صیغه مشهد فوری عقب نشستن. من و احسانم که جلو بودیم. به سمت خونه حرکت کردیم.چند لحظه یه بار نگاهی ب عسل میکردم. بیچاره بعد کلی آه و ناله تازه خوابش برد سرش رو پای ادرس صیغه اصفهان بود. امیرم چشماشو بسته بود و سرشو تکیه داده بود. نمیدونم چرا من این دوتارو خیلی دوست داشتم ادرس صیغه که جای خود دارد.
ادرس صیغه ایلام هم واسش خیلی احترام قائلم
که واقعا خیلی دختر خوب و صمیمیه. ادرس صیغه ایلام هم واسش خیلی احترام قائلم نمیدونم چر واقعا از ادرس صیغه یابی تهران حساب میبردم. احسان: آنا میشه یه سوالی بپرسم. اوهوم. چرا انقد عصبی بودی؟ هیچی داداش هیچی نپرس چیز خاصی نبود. نمیخوای بپرسی آریا رفته کجا؟ نه به خودش مربوطه. پس حتما چیزی شده که نمیگی. هیچی نگفتم. آریا قبل از رفتن اومد پیش من خیلی داغون بود. معدش به شدت درد میکرد ماشینو واسه ما گذاشت و خودشم با شین رفت. ولی بیچارا رنگ به روش نبود امانت شماروهم داد به من. تو شهر ادرس صیغه اصفهان یه گوشه پارک کرد و رفت چن پرس غذا بیاره با توقف احسان بچه ها هم بیدار شدن. امیر: احسان کجا رفت؟ رفت غذا بیاره. هیچ کدوممون حرف نمیزدیمو.
و من به اطرافم خیره بودم و داشتم مردمی رو که درحتل رفت و آمد بودن و نگاه میکردم. با صدای در ماشین به خودم اومدم. آنا اینارو بگیر بی زحمت.آدرس یه پارک و گرفتم بریم اونجا بخوری حوصله خونه رو ندارم. امیر: عالی دادا منم میخوام باهاتون بحرفم. ادرس صیغه همدان به همون آدرسی ک بهش گفته بودن مارو برد. آنا بده من او غذا هارو. غذا هارو گرفت و از ماشین پیاده شدیم یه میز سنگی که زیر آلاچیق بود آریا داشت به سمتش میرفت. امیرم تکیه ادرس صیغه خانه کرمانشاه و به خودش داده بود که میلنگید. رسیدیمو دور هم نشستیم.
و احسان پلاستیکو باز کردم به همه مون غذاهامونو دادو اشتها نداشتم اونا غذا هاشونو باز کرده بودن و مشغول بودن چرا غذاتو نمیخوری. سیرم داداش. چی خوردی که سیری. هیچی نمیتونم باشه واسه بعد. تا جایی که یادمه اسکار با این که لاغر بود اما واسه غذا با دست اوردن خودشو به آب و آتیش میزد. ادرس صیغه مشهد فوری با خنده گفت چکار داری بچمو. و همه با هم خندیدم مامانی عزیزم اگه نمیخوری بر میدارم برات وقتی گرسنه ات شد بگو. امیر ننه ادرس صیغه غذاتو بخور. حرفای قلنبه سلنبه نزن. بچه ها فعال غذا تونو بخوری. بعدش کارتون دارم.. ... غذا رو که خوردیم. ادرس صیغه ایلام بدونه مقدمه گفت خب امروز چیشد.