مادرم خودش را سایت صیغه یابی موقت نگار بین او و زری قرار می دهد و شروع به میکند. امیر جان مادر تو رو صيغه يابي سایت ازدواج موقت نگار ناراحت نشو. کجا میخواید برید نصفه شبی؟ سامی خوابه. بچه ام رو زا به راه نکنید تو رو سایت صیغه یابی موقت نگار. امیر متملقانه سر او را میبوسد. خانم من نوکرتم ولی ما اینجا نباشیم بهتره صیغه یاب رایگان تلگرام دست امیر را میگیرد.
تو کانال صیغه یابی بدون پیش پرداخت عصبانی هستی
مادر. تو کانال صیغه یابی بدون پیش پرداخت عصبانی هستی. دست زنت رو بگیر برید بخوابید، فردا صبحامیر جان مادر بچه های من مملکت غریبن. من اینجا جز شماها کسی رو ندارم. نرو میشینیم دور هم حرف میزنیم ببینیم چه خاکی باید توی سرمون بریزیم. امیر سری تکان میدهد و زیر چشمی میگوید و همراه زری روانه اتاق خواب میشود. اسامی خانمهای متقاضی صیغه یعنی دردی که پایان ندارد. صيغه يابي سایت ازدواج موقت نگار یعنی سوختن و آب شدن. نمیدانم آن که نامم را کانال صیغه یابی بدون پیش پرداخت میگذاشت، میدانست صیغه یاب رایگان تلگرام یعنی شب! و چه بلند است این شب!
که سیاهیش تمامی ندارد. دلم عجیب گرفته است و هیچ خبری از نوازنده سه تار نیست. کاش باز هم همان گوشه پیاده رو مینشست و دردهای مرا با صدای سه تارش هوار میزد. امشب آنقدر درد دارم که به گمانم دیوانه شده ام. سایت همسریابی موقت مشهد به کنج دیوار پشت بام در تاریکی نشستهام و نگاهم فقط و فقط روی خانه سابق امید، متمرکز مانده است. سایت صیغه یابی موقت نگار چرا خاطرات رهایم نمیکنند؟ آن قدر از این سیگارهای دست ساز لعنتی کشیدهام که دیگر مغزم خالی از همه چیز شده است. حتی خودم! اما چرا این نام و خاطراتش از ذهن و قلب بیمارم پاک نمیشود؟ نفسم می گیر بوی خاک باران زده میدهند.. . پنجره را باز میکنم، نفسم می گیرد! از آن روز که تو رفتی هوا شرجی است و میان این همه گریه... هنوز هم تنم از داغ آخرین نگاه تو میسوزد و تو از چشمهای تب دار من میدرخشی و تو بی پرده از اشک، در انعکاس چشمان من میدرخشی نفسم میگیرد...!
درست مثل همان لحظه که چشمان تو در چشمان من ماند همان لحظه که منتظر ماندی تا چیزی بگویم. امّا... امّا درست مثل همین صيغه يابي سایت ازدواج موقت نگار نفسم گرفت و نتوانستم و نگفتم. و اسامی خانمهای متقاضی صیغه دیگر منتظر نماندی! منتظر نماندی تا دوباره نامت را نفس بکشم و بگویم بگویم که بی تو دیگر نفسم برای همیشه میگیرد! امروز آخرین جلسه اسامی خانمهای متقاضی صیغه برای پس گرفتن بچه هایم برگزار شد و من یک تنه و تنها، با تمام بدبختیها، جنگیدم تا بچه هایم را پس بگیرم. هیچ کس از اعضای خانوادهام، در آن لحظات وحشتناک ترس و تردید کنارم نبود. به جز پولها و مدارکی که ناجی در اختیارم گذاشت و که از طرف او به کمکم آمد برای هیچ کس، حتی مهم هم نبود که پایان این داستان چه خواهد بود؟! صيغه يابي سایت ازدواج موقت نگار که ثابت کردهام کیانوش پسر من است و نسبتی با حمیدرضا ندارد و کیاوش را هم با پرداخت پول به خانواده حمیدرضا و کسب رضایت آنها برای سرپرستی، از آن خود کرده ام، این چه تردیدی ست که بر وجودم سایه انداخته؟
گوشی موبایلم میلرزد و مثل هر شب ناجی برایم یک پیام میفرستد. "سایت صیغه یابی موقت نگار تا کی کانال صیغه یابی بدون پیش پرداخت به خاطر بچه هات خودت رو از این درد نجات بده. من همه جوره کمکت میکنم." برای اولین بار دستم روی کیبورد گوشی می لرزد و برای پیامش پاسخی ارسال میکنم. چند لحظه بیشتر طول نمیکشد که بار دیگر گوشیام بلرزد و پیام او را به منمیخوام با همین درد بمیرم. برساند. امشب، عجیب دلم هوای هم صحبتی با صیغه یاب رایگان تلگرام را دارد. دلم میخواهد حرف بزنم اما سایت همسریابی موقت مشهد فکر کردی با مرگ تو، چی به سر اون دوتا بچه میاد؟