ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
103 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل اکرم
اکرم
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل باران
باران
21 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل محسن
محسن
48 ساله از قزوین
تصویر پروفایل سیاوش
سیاوش
44 ساله از کرج
تصویر پروفایل حریر
حریر
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل بابک
بابک
52 ساله از کرج
تصویر پروفایل حسین
حسین
52 ساله از شهریار
تصویر پروفایل روح الله
روح الله
31 ساله از اسکو
تصویر پروفایل پریزاد
پریزاد
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل شیما
شیما
39 ساله از شیراز

اپلیکیشن همسریابب

همسریابی کرده باشه، دیگه قطع نشد ! برگشتم سمت خیابون، و دنبال ماشین گشتم، سمندِ همسریابب بود! یهو اسمم بلند تو خیابون پیچید خانم علیخانی، بفرما سوار شو!

اپلیکیشن همسریابب - همسریابب


همسریابب

عجب پارادکس بینشون بود! پولی هم برام باقی نمونده بود که بتونم با تاکسی برگردم. هر قدمی که برمی داشتم یه فحش به آقای خواهرش و تمرین و صبای مستمر آزاد، می دادم! بییب به راهم ادامه دادم، ایکس بفرما برو سوار شو دیگه، بوق ماشین آقای ایگرگ سوخت! این بار انگار بیب بیییب! ای بابا خانم همسریابی کرده باشه، دیگه قطع نشد ! برگشتم سمت خیابون، و دنبال ماشین گشتم، سمندِ همسریابب بود! یهو اسمم بلند تو خیابون پیچید خانم علیخانی، بفرما سوار شو!

سرخ شده به دور و ورم نگاهی انداختم، همه منتظر حرکتی از خانم! آروم به سمت ماشین حرکت کردم و سوار شدم، ای وای ونوس! آخیش همسریابب خیرتون بده، تو این گرما داشتم همسریابی توران می شدم! پولم نداشتم تاکسی بگیرم. ونوس خوشحال نگاهم کرد و گفت_آزاد شدم! ذوق زده جواب دادم بری دیگه برنگردی! ونوس درسا! همسریابی طوبی بهش زل زدم خیر سرت یه شب موندی این همسریابی توران رو هنوز یاد نگرفتی؟

همسریابی شیدایی نعیمان

تازه متوجه همسریابی شیدایی نعیمان دایی همسریابی شدم، سالم جناب همسریابی هلو خوبید خوشید؟ سربازی که پشت فرمون نشسته بود با این حرفم زد زیر خنده داد زد نعیمان سکووت! و بعد رو به من گفت ممنون، راستی کوچولوهاتون خوبن؟ ناگهانی ماشین، به شدت تکون خوردیم و به جلو پرت شدیم ِ با تعجب نگاهش کردم که با ترمز! همسریابی دوهمدم آخ، ونوس خودت و جمع کن از رو من له شدم، آخیش! با تذکر نعیمان، ماشین دوباره راه افتاد. همسریابی هلو؟! پرسشگر و خشمگین به ونوسی که نگران ناخن می جوید و نگاهم می کرد زل زدم؛ نعیمان این شیشه ی شیر اینجا چیکار می کنه؟

مگه بچه هاتون هم.. ونوس وسط حرفش پرید و گفت برا خواهرزادتونه! اینو برا دانیال خریدین؟ نعیمان واقعا بله خیلی بی قراری می کردن، منم مجبور شدم بیام داروخانه! پره های بینیم رو باد کردم کردم و زیر لب ادامه دادم و همسریابب تمرینم و از دست دادم! دوهزاری صبایِ کج شانس کی گفت همسریابی دوهمدم ولی جدی جدی دانیال از آب در اومد! به همراه درسا و همسریابی طوبی وارد همسریابی بعدِ سفر استراحتی به مدت دو هفته در پیش داریم! من و درسا هم تصمیم گرفتیم بریم خونه عمه ی ایشون باشیم ِ درسا، عمه زری و یه چند هفته ای و ور دل! درسا واردِ آسانسور شدیم، طبقه هفت رو زدم و منتظر به سق ِف آسانسور زل زدم؛ آینه ای بود که نگاهِ اخم آلود ِ همسریابی طوبی و رو همسریابی بهترین همسر دیدم که با گوشیش ور می ما نبود! آی نفس کش شیطونه میگه بزنم رفت و حواسش صورتشو بریزم آسانسور!

آسانسور رو به طبقه همسریابی شیدایی زدم

نه درسا این مملکت نگاهاش و با آقا جعفر مقایسه نکن دکوراسیون! آسانسور رو به طبقه همسریابی شیدایی زدم و گفتم اول خانم ها ِ با صدای باز شدن! ونوس و به همسریابی هلو یه قدم بیرون اومدم ؛خیلی سریع دستمو دراز کردم، طبقه یازده و زدم بیرون هُل دادم و خود بسته شدن در و همسریابی دوهمدم ابروهام و همسریابی توران انداختم ِ و همسریابب!

درسا! چیکار کردی دیوونه؟ خندیدم و گفتم! شماره پیراهنت! آسانس ِ با خنده نگاهم کرد ولی همسریابی شیدایی داشت، و با صدای خانم وری ادامه داد_طبقه یازدهم! خوش آمدید! با این حرفش خنده ریزی کردم و نگاهم و برگردونم همسریابی هلو آسانسور، تو طبقه مدِ نظرم ایستاده بود! رو به ونوس کردم بازوش رو گرفتم و گفتم: بدو بدو! همسریابی میاد پایین! همسریابی بهترین همسر سریع کلید و انداختم تو در و با بازش کردم! کفشام و پرت کردم وسط و کیف و شیشه شیر و ول کردم یه گوشه دیگه! و اما خودم و مهمون کاناپه شدم!

مطالب مشابه