
خفه نمیشم، تویی که هنوز بعد این همه سال به دانلود برنامه دوستیابی BUMBLE اعتماد نداری پس فکر کن که برنامه دوستیابی BUMBLEBEE یه هرزم و به شهریار هم چشم دارم، آره من عاشق شهریارم! دیگه هیچی نفهمیدم و فقط سعی کردم صدام از برخورد ضرباتی که مدام به تنم میخورد بال نره که با ادامه پیدا کردنش تلاشم بی فایده موند و صدای نگران بچه ها از پشت در که مدام دانلود برنامه دوستیابی BUMBLE و برنامه دوستیابی BUMBLE صدا میزدن نشون داد که همه چیزو فهمیدن! ازم دور شد و دستاشو روی صورتش کشید، تار میدیدم! دستامو به زمین تکیه دادم و آروم نیمخیز شدم، عرق سردی از درد روی تنم نشست، سست شدم و دوباره روی زمین افتادم... حتی نمیتونستم بشینم، تموم بدنم درد میکرد و خون به مغزم نمی رسید که بخوام فکر کنم، که بخوام فکر کنم به برنامه دوستیابی BUMBLE که امشب ناشناخته ترین آدم روی کره ی زمین برای برنامه دوستیابی BUMBLEBEE بود! با چشمای خیسم نگاهش کردم... صورتش قرمز شده بود و موهاش توی صورتش پخش شده بودن، دستاشو مشت کرده بود و با دیدن نگاهم از جاش پا شد و سمت در رفت و با باز کردنش به صداهای پشت در خاتمه داد! نمیخواستم کسی توی این حال منو ببینه اما نخواستنم دود شد و هوا رفت... نرم افزار دوستیابی BUMBLE با بهت و نگرانی کنارم زانو زد و آوا و آوین با نگاهای متعجبشون سمتم اومدن...
برنامه دوستیابی TINDER چطور تونست
نرم افزار دوستیابی BUMBLE که گریش گرفته بود دستشو پشتم گزاشت و همونطور که سعی داشت بلندم کنه گفت: برنامه دوستیابی TINDER چطور تونست اینکارو باهات بکنه؟ چشمامو بستم، دلم میخواست اون لحظه چشمامو روی دنیا ببندم و نه چیزی بشنوم و نه چیزی ببینم... با کمک برنامه دوستیابی TINDER و آوین روی تخت نشستم... نفسمو بریده بریده بیرون دادم و چشمامو روی هم فشار دادم، به چه گناهی؟ هر سه تاشون بالی سرم وایساده بودن، آب دهنمو قورت دادم و با نیمچه صدایی که بال میومد گفتم: ببخشید مسافرتو به کام شما هم زهر کردیم، شرمندم، من حالم خوبه برین استراحت کنین... آوین بلافاصله جواب داد: برنامه دوستیابی BUMBLE برای نه قربونت برم، الهی بمیرم برات، باشه ما میریم که مزاحمت نباشیم چیزی خواستی خودمو صدا کن عزیزدلم! سرمو تکون دادم و زیر لب ممنونی گفتم...
آوا و آوین رفتن و برنامه دوستیابی BUMBLEBEE همچنان توی اتاق بود
آوا و آوین رفتن و برنامه دوستیابی BUMBLEBEE همچنان توی اتاق بود... اشکام بی اختیار روی گونه هام روونه شدن، آرام دستمو فشرد و گفت: برنامه دوستیابی BUMBLEBEE آروم باش تو رو دنیز... سرمو تکون دادم و خواستم چیزی بگم که توی چارچوب در دیدمش... ظاهرش بهم ریخته بود و نفس نفس میزد، نگاهمو ازش گرفتم و میون گریه هام به نرم افزار دوستیابی BUMBLE که با ناباوری به برنامه دوستیابی BUMBLE زل زده بود گفتم: قرصاش تو کیفمه بردار بده بهش! دستشو به دیوار گرفت و سمتم اومد، حال بدشو فهمیده بودم، رو به برنامه دوستیابی TINDER که با تعجب به دانلود برنامه دوستیابی BUMBLE زل زده بود با عصبانیت گفتم: با توام میگم قرصشو بهش بده! نرم افزار دوستیابی BUMBLE سمت کیفم که گوشه ی اتاق افتاده بود رفت و درست همون لحظه برنامه دوستیابی BUMBLE خودشو بهم رسوند و خودشو توی آغوشم رها کرد! تموم تن و بدنم تیرکشید.