
سرشو به تنم فشار داد و با صدایی که بغض توش بیداد میکرد گفت: برنامه های دوستیابی ایرانی بگو میبخشیم که آروم شم... سرمو برنامه های دوست یابی در ایران برای ایفون دادم و بی تاب گفتم: باشه میبخشم گریه نکن... طاقت دیدنش توی این حالو نداشتم...
بهترین برنامه های دوستیابی ایرانی توی دستش گرفت
بهترین برنامه های دوستیابی ایرانی توی دستش گرفت و گفت: برنامه های دوستیابی ایرانی از ت ِه دلت؟ سرمو بی اراده تکون دادم و چشمامو روی هم فشار دادم... چند دقیقه ای می گذشت و حالش بهتر بود، توی همون حالت خودشو توی آغوشم گم کرده بود که صدای آرام از پشت در توجه هردومونو به خودش جلب کرد... داشت صدام میزد! برنامه هاي دوست يابي ايراني با غم بهم زل زد و زیر لب گفت: برنامه های دوستیابی ایرانی میخوای تنهام بزاری؟ سکوت کردم، چی داشتم که بگم؟ آرام برای بار دوم صدام زد و این بار در جوابش گفتم: شب بخیر آرام، ببخشید بخاطر امشب... و دیگه صدایی ازش نشنیدم... تکون خوردنش باعث شد که نرم افزار های دوستیابی ایران تیر بکشه و به همین خاطر چشمامو روی هم فشار دادم و بی اراده زیر لب آخی گفتم... بلافاصله ازم فاصله گرفت و با غمی که به راحتی میشد از توی چشماش تشخیصش داد گفت: برنامه هاي دوست يابي ايراني نرم افزار های دوستیابی ایران بشکنه... با فاصله گرفتنش ازم روی تخت دراز کشیدم و بازم برنامه های دوستیابی ایران تیر کشید و بازم مردم و زنده شدم و در جوابش گفتم: دور از جون...
بهترین برنامه های دوستیابی ایرانی اصلا نمیتونستم تکون بدم و بی اندازه درد میکرد، برنامه هاي دوست يابي ايراني پتورو روم کشید و با کلافگی خواست از روی تخت پایین بره که با تردید گفتم: جایی نرو! خوب میدونستم که کجا میخواد بره، از درداش به سیگار پناه میبرد و من باید به کی پناه میبردم وقتی که درمونم باعث دردم شده بود؟ زیر لب باشه نمیرمی گفت و کنارم دراز کشید...
بهم نزدیک شد و گفت: نرم افزار های دوستیابی ایرانی چیزی نمیخوای؟
بهم نزدیک شد و گفت: نرم افزار های دوستیابی ایرانی چیزی نمیخوای؟ سرمو برنامه های دوستیابی ایرانی IOS دادم و چشمامو بستم… با احساس درد برنامه های دوستیابی ایران چشمامو باز کردم، واسم غیرقابل تحمل شده بود... نرم افزار های دوستیابی ایرانی بالی سرم بیدار بود و با دیدن چشمای بازم گفت: برنامه هاي دوست يابي ايراني صبح بخیر عزیزم... سرمو برنامه های دوست یابی در ایران برای ایفون دادم و خواستم سر جام نیم خیز شم که نتونستم... با نگرانی دستشو پشتم گزاشت و سرشو پایین انداخت، زیر لب گفت: برنامه های دوستیابی ایرانی وایسا لباساتو بیارم میریم بیمارستان... مخالفتی نشون ندادم، به شکستگی برنامه های دوستیابی ایران شک داشتم... خواست مانتومو تنم کنه که صدای آخم هوا رفت! با نگرانی بهم نگاه کرد که لبمو زیر دندونم کشیدم و گفتم: نرم افزار های دوستیابی ایرانی... چشماش نم اشکو داشت..