ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل محمد علی
محمد علی
35 ساله از کرمان
تصویر پروفایل پریا
پریا
41 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سارا
سارا
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل افسانه
افسانه
54 ساله از تهران
تصویر پروفایل سمیه
سمیه
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل نويد
نويد
38 ساله از قزوین
تصویر پروفایل عرفان
عرفان
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
28 ساله از کرج
تصویر پروفایل رقیه
رقیه
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل الناز
الناز
25 ساله از تهران
تصویر پروفایل یاسر
یاسر
38 ساله از تهران

برنامه چت و دوستیابی رایگان برای ایرانیان خارج از ایران

پس اسمش نرم افزار چت و دوستیابی رایگان بود اسم قشنگی داشت بهش می اومد برنامه چت و دوستیابی رایگان ایرانی دیگه شما نگران این نباش یه آدم خیر کمک کرد

برنامه چت و دوستیابی رایگان برای ایرانیان خارج از ایران - دوستیابی


برنامه چت و دوستیابی رایگان

 این دختره چه قدر پرو بود اصال به من چه ربطی داره کی کتکش زده تقصیر خودم بود نباید ازش این سوالو میکردم از طرفی به موقعش جواب این پروییشو میدادم میخواستم مادرشو ببینم البته از دور اینم یه حس کنجکاوی بود که باید سرکوبش میکردم با اون آثار کتک روی صورتش دختر نسبتا جذابی بود باید مادر زیبایی هم داشته باشه یاد مادر خودم افتادم و آب دهنمو قورت دادم سعی کردم با این کار جلوی احساساتی شدنمو بگیرم به سمت اتاقی که دختره واردش شده بود رفتم درش باز بود پشت دیوار ایستادم و بهشون نگاه کردم دختره دست مادرشو که داشت اشک میریخت توی دستاش گرفته بود و باهاش حرف میزد  گریه نکن عشق زندگیم...پول عملت جور شد  چه طوری برنامه چت و دوستیابی رایگان؟از کجا جورش کردی؟

برنامه چت و دوستیابی رایگان ایرانی دیگه شما نگران این نباش

پس اسمش نرم افزار چت و دوستیابی رایگان بود اسم قشنگی داشت بهش می اومد برنامه چت و دوستیابی رایگان ایرانی دیگه شما نگران این نباش یه آدم خیر کمک کرد  از این خیرها خاطره خوبی نداریم برنامه چت و دوستیابی رایگان...داداشو بابات بفهمن... برنامه چت و دوستیابی رایگان ایرانی ششش برنامه چت و دوستیابی فارسی رایگان...شما به این جور چیزا فکر نکن قربونت بشم فوقش کتکم میزنن مهم اینه تو خوب میشی این برام مهمه ابرویی باال دادم نرم افزار چت و دوستیابی رایگان اشکای مادرشو پاک کرد مادرشم دستشو سمت صورت برنامه چت و دوستیابی رایگان ایرانی بردو یکم نوازشش کرد چشماشو روی هم بستو گریه کرد برنامه چت و دوستیابی رایگان خم شد مادرشو توی آغوشش کشید رومو ازشون گرفتم و روی صندلی نشستم

یاد مادر خودم افتادم سرمو پایین انداختم و چشمامو روی هم بستم لرزش خفیف شونه هام دست خودم نبود  اتفاقی برات نمی افته نگران چیزی نباش مامان برنامه چت و دوستیابی فارسی رایگان پا...ن...ته آ  اونم خوبه...خیلی خوبه برنامه چت و دوستیابی بدون اشتراک رایگان تو باید قوی باشی مامان مراقب...خواهرت باش...پسرم...تو...االن هم...باباشی...هم مادرش  این حرفو نزن...

دانلود برنامه چت و دوستیابی رایگان...بسه مامان

بسه دانلود برنامه چت و دوستیابی رایگان...بسه مامان پسرم...بهداد...تنهاش نذار...سو...سولینم...  برنامه چت و دوستیابی بدون اشتراک رایگان شما که قرار نیست چیزیت بشه از این حرفا نزن دانلود برنامه چت و دوستیابی رایگان هوای همرو داشته باش...توهم عین باباتی...پشت همه به تو گرمه صحنه جون دادنش توی آغوشم بی جون شدن دستاش لرزش تن خودم از شدت ترس از دست دادن مادرم همه و همه دوباره به وجودم حمله کرده بود چه قدر سخت بود چه قدر سخت یا چه قدر سخت بود که توی آخرین لحظه بهش دروغ گفته بودم مجبور بودم چه طور بهش می گفتم که دخترت پانته آ مرده چه طور بهش میگفتم خواهرمو از دست دادم ولی برای اینکه تو خوب بشی همش توی خودم میریزمو دارم ازت مخفیش میکنم پاشا چه طور سرپا شدی؟چه طور تونستی به فاصله سه روز مرگ خواهرو مادرتو هضم کنی؟چه طور تونستی بهدادو به خودش بیاری؟چه طور برای بهداد یه پناه شدی؟

بهدادی که نمیدونست داغدار مرگ مادرش باشه یا مادربزرگش؟ تمام این سالها چه طور گذشت؟چه طور پناه شدم درحالیکه خودم بی پناه بودم؟تا این حد قوی بودم؟ چشمامو به آر ومی باز کردم نباید به گذشته فکر کنم االن همه چی تغییر کرده بود بهداد بیست و پنج سالش شده منم که مرد دیگه ای شدم پس نباید خاطرات پنج سال پیشو باز به یاد بیارم باید همه چیرو فراموش کنم همه چیرو آره همه چیرو یاد برنامه چت و دوستیابی رایگان افتادم جمله آخرش که گفته بود فوقش کتک میخورم باید یه کاری میکردم نباید میذاشتم کتک بخوره اما قبلش به سمت اتاق عمل دامون رفتم هنوز خبری از دکترش نشده بود پوفی کشیدم کم کم داشتم نگرانش میشدم آخه عملش زیادی طوالنی شده بود همون لحظه دکتر از اتاق بیرون اومد سریع به سمتش رفتم با دیدنم لبخندی زد که نور امیدی توی دلم روشن شد دکتر نگران نباشید

خوشبختانه خطر رفع شد یکم دیگه منتقلش میکنن به بخش نفسی از سر آسودگی کشیدم دکتر که از کنارم رد شد سریع موبایلمو از توی جیبم درآوردم و به بهداد خبر دادم که حال دامون خوبه طبق حرفای بهداد پرواز سولین هم نشسته بودو داشت میرفت دنبالش اینطوری خیالم از بابت سولین هم راحت شده بود خب حاال میمونه ماجرای برنامه چت و دوستیابی رایگان ایرانی که باید بهش رسیدگی میکردم به سمت اتاقی که مادر نرم افزار چت و دوستیابی رایگان بستری بود رفتم صدای عصبی یه مرد غریبه توی اتاقش باعث شد توجهم به سمتشون جلب بشه  اون وقت این آدم خیر یکهو از کجا پیداش شد؟ 

مطالب مشابه