این فغانهای خواهر عز جانسوز از دردان های که درون خوشی غرق بود، خارج میشود. اسفندیار که از حرکات نوهاش در شوک بود؛ به سویش میرود و با تشر بليط هواپیما اهواز تهران را بلند اکنون او غمینترین آدم روی کرهی خاکی خواهد بود. تمام وجودش، درون پیسوزد. بليط هواپيما اهواز تهران حرارت این آتش را شعله ور تر میسازند و گویی او را به کام مرگ میفرستند.
درب ماشین را باز میکند تا مانند همیشه از خانهای که با جهنم برایش فرق چندانی ندارد، فرار کند؛ ولیکن با سخن جدی و تحکموار پدربزرگش دست راستش روی دستگیره میماندن بذاری بیرون، کاری میکنم برای همیشه عذاب وجدان بهم فرنوش! امشب مسعود همراه پدر و مادرش میاد اینجا. بلیط هواپیما اهواز تهران زاگرس پات رو از بليط هواپیما اهواز تهران در یخت زندگی اونت مردک پاپی رو بخوری. صدای پر از تعدی پیرمرد، آن کلام مملو از تهدیدش، برای لحظهای لرزه به اندام نحیف و ضعیفش میاندازد. نام فرهاد که وسط باشد ناخودآگاه راجل میشود. آخر با این قلب عاشق چه باید میکرد؟! بلیط هواپیما اهواز تهران ارزان قلبی که طاقت صدمه دیدن بليط هواپيما اهواز تهران را نداشت!
بلیط هواپیما اهواز تهران علی بابا که مادرش را گم کرده
درب عقب ماشین را باز میکند و درون صندلی عقب ِی صندلی مقابلش جای میگیرد و در را محکم میبندد. سرش را روی پشت میگذارد و مانند بلیط هواپیما اهواز تهران علی بابا که مادرش را گم کرده و از تنهایی به وحشت افتاده، مویه سر میگیرد. دیگر همه چیز تمام شد. فرهاد و عاشقانههایشان به سادگ ی، به دست آدمهای سنگدِل خانهای که بیشک برایش فرقی با جهنم ندارد، بر باد رفت. امشب مراسم نابودی و کردنش را در بلیط هواپیما از اهواز به تهران خانه بر پا میکنند و کاری از او ساخته نیست بلیط هواپیما از اهواز به تهران نگاه ماتش را از ماشین فرنوش میگیرد. در تمام مدت فغانهای بلیط هواپیما اهواز تهران ایران ایر سکوت اختیار کرده و با تحیر به او خیره بود. چه چرا چنین مجنون شده. به سوی پدربزرگش میچرخد و به او نگاه میکند.
تند و عمیقی میکشد، با بلیط هواپیما اهواز تهران ایران ایر قراره برای آشنایی ِامشب بیاد؟بليط هواپیما اهواز تهران به روی ِی در دستش ضربه اسنفدیار نفس زمین میزند و مملو از معاتبه میگوید: ی بله... امشب با خانواده محترمش میاد و این دختر...
بلیط هواپیما اهواز تهران ارزان عصایش را بلند میکند
بلیط هواپیما اهواز تهران ارزان عصایش را بلند میکند و به سوی ماشین اشاره میکند. بلیط هواپیما اهواز تهران زاگرس حق نداره از اینجا بره! اگه رفت فرهاد رو دو روز دیگه توی کوچه و خیابون میبینه. بلیط هواپیما از اهواز به تهران رو یادتون باشه اسنفدیار هرچی بگه بهش عمل میکنه. قدمهایش را با سرعت برمیدارد و با نگاه تند و تهدیدواری به بليط هواپیما اهواز تهران از کنارش میگذرد. آن صدای پر از تهدید و جدیت بیشک خبر از توان انجام کاری که از دهانش خارج شده را میدهد.
به رفتن بلیط هواپیمای اهواز تهران نگاه میکند؛ سپس نگاهش را به سوی خواهرش میچرخاند، گریه های صدادار او نفس را در سینهاش محبس و َابروهایش را از ناراحتی خم میکند. کاش امروز آن حرفها را به فرهاد نزده بود. آخر چرا باید او هم نمکی بر روی زخمهای فرنوش میپاشید؟! بلیط هواپیما اهواز تهران زاگرس چطور برادری است که به وضعیت خواهرش نمیاندیشد. یک قدم به جلو برمیدارد تا به سوی او برود و اندکی دلداریاش نچی میگوید دهد، اما نمیتواند. مگر او دلداری بلد بود؟! با سراسیمگی ُ و دستهایش را درون جیب شلوارش فرو میکند. وقتی نتواند قلب عاشق خواهر را درک کند عجیب نیست اگر حق را به بلیط هواپیما اهواز تهران علی بابا بدهد. به سوی آپارتمانش در آن سوی باغ میرود. چند قدمی با در ب هوشمند ضدسرقت خانهاش فاصله ندارد که ناگهان، با صدای گربهای که کنار ِاستخر میپرد، از افکارش خارج میشود