![بهترین سایت دوست یابی ایرانی زیبا بهترین سایت دوست یابی ایرانی زیبا](posts/2021/12/26/ip6zenbs2mld7kma3xs5avcutngyvjdkqzobcwew.jpg)
سینا از جاش بلند شد و چاقو رو از دست بهترین سایت دوست یابی ایرانی بیرون کشید.اما بهترین سایت دوست یابی رایگان ایرانی ول کن نبود و به سینا می گفت: نه جون سینا بزار ببینم اگه رگ نبود خونی بود؟ ومن به این همه کَل کل می خندیدم. مامان و زن عمو بساط تخمه و میوه رو آماده کرده بودن و منتظر شروع مسابقه ی حساس استقالل و پرسپولیس بودن.عموو بهترین سایت دوست یابی ایرانی استقلالی بودن وبا هر حمله تیمشون نیم خیز می شدن ووقتی می دیدن نتیجه ای نداره دوباره می نشستن. میثاق وسینا هم که اون طرف معرکه گرفته بودن وهمش به بهترین اپلیکیشن دوست یابی در ایران می گفتن که برد استقلال رو باید به خواب ببینی.
بقیه ی اعضای خانواده هم فوتبالی نبودن اما از هیجان عمو و بچه ها به وجد اومده بودن و با اشتیاق خاصی بازی رو دنبال می کردن تا اینکه استقلال به گل رسید و تونست یک-صفر بازی رو ببره. بهترین سایت دوست یابی رایگان ایرانی بلافاصله از خونه بیرون رفت و با یه جعبه شیرینی خامه ای برگشت.
بهترین اپلیکیشن دوست یابی در ایران رو به اندازه ی میثاق و ثبت نام در سایت دوست یابی دوست داشتم
شب عجیبی بود.بهترین اپلیکیشن دوست یابی در ایران رو به اندازه ی میثاق و ثبت نام در سایت دوست یابی دوست داشتم وبا خنده ها و کُری هاش از ته دل می خندیدم.حتی نگرانی کنکورم رو هم از یاد برده بودم.از مرداد ماه تا به امروز نشده بود که روزی درس نخونده باشم اما فوتبال امروز و هیجاناتش باعث شد که بی خیال بشینم و بخندم. میثاق و سینا خودشون رو به بی خیالی میزدن و وانمود می کردن که خیلی ناراحت نیستن ولی بهترین سایت دوست یابی ایرانی به هیچ وجه دست بردار نبود وهمش شوخی می کرد و می خواست بچه ها رو به حرف بیاره. همیشه کارشون همین بود، با باخت تیم مقابل انقدر خوشحال می شدن که من گاهی اوقات حس می کردم تمام دنیا رو بدست آوردن، ولی هیچوقت این بحث ها و طرفداری از تیم به دعوا کشیده نمیشد، همیشه هرکس حد خودش رو حفظ می کرد.
شام رو خوردیم و طبق روال هر روز برای رکاب زدن آماده شدیم.چند سالی بود که تیم تشکیل داده بودیم و هر شب از ساعت 01 به بعد تو کوچه و خیابون دوچرخه سواری می کردیم. تابستون و زمستون هم نداشت.دیگه عادت کرده بودیم که قبل از خواب تو هوای آزاد تنفس کنیم. من و بهترین سایت دوست یابی رایگان ایرانی میثاق و سینا اعضای این تیم رو تشکیل می دادیم. خونه ی عمو اینا با خونه ی ما فقط یه خیابون فاصله داشت و یا ما خونه ی اونا بودیم یا عمو اینا خونه ی ما... اون شب بهترین اپلیکیشن دوست یابی در ایران انقدر خوش بود که پشت هم تک چرخ میزد و بلند بلند می خندید. بالاخره خسته شد وجلوی یه کافی شاپ توقف کرد و گفت: میخوام یه بستنی مهمونتون کنم. سینا گفت: خسیس فقط بستنی؟
بهترین سایت دوست یابی ایرانی که حسابی سر ذوق بود گفت: چی میخوای؟
ثبت نام در سایت دوست یابی هم کنارم نشست
من که فالوده بستنی میخوام با کیک شکالتی. باشه شکمو. من روی صندلی بیرون کافی شاپ نشستم و ثبت نام در سایت دوست یابی هم کنارم نشست، بهترین سایت دوست یابی رایگان ایرانی و میثاق هم رفتن تا سفارش بدن. بعد از چند دقیقه میثاق اومد کنارمون نشست وتو چشمام زل زد وپرسید: موضع خودت رو مشخص کن، کدوم وری هستی، قرمز یا آبی؟