ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل ملیحه❤️
ملیحه❤️
40 ساله از سمنان
تصویر پروفایل پروانه
پروانه
36 ساله از کرج
تصویر پروفایل گلستان
گلستان
31 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل آیدین
آیدین
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل لادن
لادن
31 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از ساری
تصویر پروفایل علی
علی
25 ساله از اهواز
تصویر پروفایل امیر عباس
امیر عباس
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل مسعود
مسعود
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
30 ساله از بوشهر

بهترین سایت همسریابی ایرانی کدام است؟

کنار پاش رو زمین نشستم و بیحرف شونه رو دستش دادم. یه پنج دقیقهای درگیر بود تا اینکه گفت: بهبه چی ساختم! نگاهی به آینه انداختم. راست میگفت. عالی شده بودم.

بهترین سایت همسریابی ایرانی کدام است؟ - سایت همسریابی


آدرس بهترین سایت همسریابی ایرانی

وسایلهام رو گذاشت کنار دیوار. خمیازهای کشیدم. خیلی خوابم میاد؛ از طرفیم نمیخوام اذیت بشی.  بهترین سایت همسریابی ایران روی کاناپه میخوابم. گفت: هنوزم مثل پانزده سالگیت میخوابی؟ خب آره؛ من بهترین سایت همسریابی ایرانیان اونموقع زیاد تغییر نکردم. پس صد درصد رو کاناپه بخوابی میافتی له میشی! نه آخه...! بیا روی تخت بخواب؛  بهترین سایت همسریابی ایرانی رو کاناپه میخوابم. آخه نمیشه که.... اذیت نکن بچه. با حرص گفتم: بچه عمته؛ اه. میگم نه، یعنی نه. پوفی کشیدو گفت: خود دانی؛ پاشو بیا ولی تعارف نمیکنم ها! راستش خودمم دلم میخواست خب. ماه راد کاربر انجمن یک رمان باشهای گفتم و رو تخت دراز کشیدم. (شب به خیر به ترکی) نگاهی بهم انداخت و گفت:  صبح که از خواب پاشدم امیر یه گوشهی کاناپه جمع شده بود و من روی زمین افتاده بودم. تا قبل اینکه بخواد بهترین سایت همسریابی ایرانیان خواب پا بشه، حموم رفتم و بهترین سایت همسر یابی در ایران دوش گرفتم.

بعد از پوشیدن تیشرت و شلوار گشادی، بهترین سایت همسریابی ایرانیان حموم بیرون رفتم.

بعد از پوشیدن تیشرت و شلوار گشادی، بهترین سایت همسریابی ایرانیان حموم بیرون رفتم. امیر بیدار شده بود و گیج رو تخت نشسته بود. نگاهی بهم انداخت و با صدای خمار از خوابش گفت: زنگ زدم صبحونه بیارن؛ حاضر شو بعد از صبحونه یکم تهرانگردی بریم. بعد از اینکه صبحونه رو توی اتاق خوردیم، لباس برداشتم حموم رفتم. یه تیشرت خاکستری کوتاه که عکس گربه داشت با مانتو کتی مانند توسی و شلوار جذب مشکی پوشیدم. همونطور که موهام باز دورم ریخته بودم، از حموم بیرون اومدمو با حرص گفتم: اه نمیتونم اینا رو جمع کنم. امیرکه سرش توی گوشی بود، سرشو بلند کرد و گفت: چی شده؟ علی؟ جان؟ موهام رو واسم میبافی؟! آره چرا که نه؟ پایین رفتم. کنار پاش رو زمین نشستم و بیحرف شونه رو دستش دادم. یه پنج دقیقهای درگیر بود تا اینکه گفت: بهبه چی ساختم! نگاهی به آینه انداختم؛ راست میگفت. عالی شده بودم. بهترین سایت همسریابی ایرانیان تو آینه نگاهش کردم و گفتم: مرسی امیرعلی. شروع کردم به آرایش. کلی ریمل زدم و بهترین سایت همسر یابی در ایران رژ بنفش خیلی محو زدم. خیلی خوب شده بودم. اعتماد به نفس هم اصلا ندارم بهترین سایت همسریابی ایرانی! بعد از پوشیدن شال خنک مشکیم، کیف دستی ساده ی توسیم رو با کفش تابستونیهام سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی مشکی بودن از چمدون برداشتم و رو به امیرعلی گفتم: علی بهترین سایت همسریابی ایران پایینم. زود رفتم توی آسانسور چپیدم. حدس میزدم اگه قیافم رو میدید تو اتاق برم میگردوند.

از بهترین سایت همسریابی ایران بیشتر طول میده تا حاضر شه.

زود رفتم با سوییچش که دستم بود، ماشین رو باز کردم و توش نشستم تا شرفیاب بشن! شورش رو این امیر درآورد. از بهترین سایت همسریابی ایران بیشتر طول میده تا حاضر شه. وقتی بهترین سایت همسریابی ایرانی سوار شد، حواسم نبود نمیخواستم آرایشم رو ببینه رو بهش گفتم: میخوای برگرد ببین چیزی جا نذاشتی؟ عطری، ساعتی، چیزی منظورمه! یه نگاه بد بهم انداخت. شما چی؟ لوازم آرایشی بیشتر نبود بمالی؟ با لودگی تمام گفتم: جون شما حالشو ندارم پاکش کنم مهسا! از دادی سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی زد یه ده متری بالا پریدم فکر کنم. مثل خودش داد زدم: علی! سری تکون داد و زیر لب گفت: نرود میخ آهنین در سنگ. چیزی نگفتم و تا رسیدن به مقصد به آهنگ باحال گوش سپردم. سعی کردم به زندگی قبلی و نکبتبارم فکر نکنم. زندگی رو باید در لحظه ادامهش داد. نگاهی به امیرانداختم؛ تنها کسی بود بهترین سایت همسریابی ایرانی میتونست منو از اون منجلاب نجات بده! چقدر ازش ممنون بودم.

بعد از کلی گردش توی رستوران رفتیم. امیر منو رو سمتم گرفت و گفت: هرچی تو بخوری منم همون رو میخوام. نگاهه سرسری به منو انداختم. اومم...نظرت با چلو کباب چیست؟ خندید و گفت: بانو امر کنه! بعد از خوردن ناهار، رو به علی کردم. میرم دستام رو بشورم؛ الان میام. همونطور که تو دستشویی دستام رو میشستم نگاهم به تابلوی سر درش افتاد؛. اوه، گاوم زایید من تو دستشویی مردونه چه غلطی میکنم آخه؟ خواستم زود برم که یهو از پشت در دیدم بهترین سایت همسر یابی در ایران مرده از دستشویی بیرون اومد؛ مثل سکته ای ها به همدیگه نگاه کردیم. تا خواست جلو بیاد، جیغی کشیدم و از دستشویی بیرون دویدم. امیرعلی با ترس از جاش بلند شد وقتی منو دید بهترین سایت همسریابی ایران دارم وسط رستوران جیغ میزنم زود اومد طرفمو بغلم کرد. آروم دم گوشم گفت: هیش...هیش... بهترین سایت همسریابی ایرانی اینجام ماهم؛ اشک چی؟ نترس کنارتم عزیزم. همونجورکه هق میزدم و مردم کنارمون بودن دم گوشش پچ زدم: منو...منو ببر علی. میترسم از اینها. علی نگاهی به یکی بهترین سایت همسریابی ایرانیان گارسونها کرد و گفت: لطفا دنبالم بیاین تا صورتحساب رو پرداخت کنم؛ حال خانومم یکم خوب نیست. گارسون: با کمال میل جناب. امیر هم منو مثل یه شئ با ارزش رو دستاش بلند کرد و به سمت در بیرون برد. بین اونهمه آدم خب خجالت میکشیدم! ماه راد بعضیها با حسرت نگاهم میکردن و بعضیها با نفرت. چرا مردم هرچیزی رو سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی میدیدن باور میکردن؟

مطالب مشابه