![شبکه اجتماعی شبکه اجتماعی](posts/2021/03/03/lcsrxb5j1s2waczmzt8qkvioplhgahgpux37nqir.jpg)
بعد اینکه یه سر به غذاهام زدم یه دوش سرسری هم گرفتم وموهام رو خشک کردم. صدای در اومد و بعدش هم صدای آروین. همون طور که مثلا ذوق زده بود چون بیشتر چهرش مسخره بود تا ذوق زده گفت: یادم بیار به مامانت بگم هر روز بیاد اینجا، منم غذای خونگی میخورم اون وقت.
بعدش هم شبکه اجتماعی جدید گوگل اومد
بی حس نگاهش کردم و تو دلم گفتم: نوکر بابات غلام سیاه. به کارم ادامه دادم که دیدم آروینم لباس عوض کرد و اومد تو آشپزخونه و رو صندلی نشست و من رو نگاه کرد برخلاف اینکه اوایل شکم نداشتم ولی الان با اینکه سه ماهم بود ولی خیلی شکمم بزرگتر نشون میداد. آروین با لبخند به منی که مثل پنگوئن راه میرفتم نگاه کرد و گفت: بعد ظهر سونوگرافی داری ها، این دفعه معلوم میشه جنسیت بچه! سرم رو منم تکون دادم و باشه ای گفتم. زنگ خونه به صدا در اومد و آروین بلند شد و بعد خوش و بش کردن صدای مامانم و بعدش هم شبکه اجتماعی جدید گوگل اومد. دو تا پا داشتم و دوپای دیگه هم قرض گرفتم و باسرعت خودم رو تو آغوش مامانم انداختم. اونقدر از دیدنش ذوق زده بودم که از خوشحالی گریه میکردم. آروین با اخم به شبکه اجتماعی جدید یاهو نگاه میکرد و انگار از اومدنش ناراحت بود. شبکه اجتماعی جدید یاهو هم با اخم به آروین نگاه میکرد. مامانم صورتم رو غرق کرد و بعد به نشستن تعارف کردم. مامانم نشست و منم کنارش و شبکه اجتماعی جدید فیسبوک هم بی تعارف بلند شد و چایی با میوه هایی که حاضر کرده بودم رو آورد.
با ذوق به صورت مامانم نگاه کردم و گفتم: حال بابا چطوره؟
با لبخند نگاهم کرد و گفت: نفس میکشه. همین که هست مایه دلگرمیم.
ِ باز هم یاد کارهای احمقانم افتادم و قلبم درد گرفت.تازه گرم صحبت با مامانم بودم که بازم صدای در اومد و آروینم بلند شد تا در رو باز کنه. در رو که باز کرد صدای خنده شبکه اجتماعی جدید برنامه به گوشم خورد.
آروین چنان شبکه اجتماعی جدید دوستیابی را با خشم نگاهش کرد که فکر کنم الان در این دقیقه دوست داشت گردن شبکه اجتماعی جدید رو بشکنه. شبکه اجتماعی جدید با لبخند رو به من گفت: سلام زن داداش. بعد چشمش به مامانم و شبکه اجتماعی جدید فیسبوک افتاد و با نیش باز گفت: عه مهمون داشتین؟
وبعد یه نگاه به آروین کرد که با چشمش اشاره میکرد برگرده بره ولی شبکه اجتماعی جدید اصلا انگار نه انگار. بعد به سمت مامانم اومد و با لبخند گفت: سلام خانوم مشایخی حال شما خوب هستین؟ و مامانم هم همان طور با لبخند جوابش را داد. این بار شبکه اجتماعی جدید رو به شبکه اجتماعی جدید دوستیابی با تن صدای کمتر گفت: حال تو چطوره ترسو؟ شبکه اجتماعی جدید دوستیابی با شنیدنش بیشتر اخم کرد. چشمم به قیافه برزخی آروین افتاد که کاملا سرخ شده بود. ولی شبکه اجتماعی جدید خارجی خودش رو زده بود کوچه علی چپ. یکم فضا سنگین شده بود چون نه آروین حرف میزد نه شبکه اجتماعی جدید ایرانی و نه شبکه اجتماعی جدید خارجی. فقط من و مامانم حرف میزدیم و این سه تا با نگاهاشون برای هم خط و نشون میکشیدن.
نمیدونم شبکه اجتماعی جدید ایرانی به شبکه اجتماعی جدید خارجی چی گفت
نمیدونم شبکه اجتماعی جدید ایرانی به شبکه اجتماعی جدید خارجی چی گفت که یهو شبکه اجتماعی جدید برنامه رو به مامانم گفت: خانوم مشایخی ماهم عروسی دعوت کنید ها! مامانم با تعجب نگاهش کرد و گفت: عروسی کی؟
شبکه اجتماعی جدید برنامه نگاه شیطونش رو سمت شبکه اجتماعی جدید ایرانی که از حرص سرخ شده بود انداخت و گفت: شبکه اجتماعی جدید گوگل خانوم دیگه! شنیدم قراره ازدواج کنه. خواستگارشم از دوستای من پسر محجوبی.