تو این دفعه دست روش بلند کن ببین دستت رو میشکنم یا نه؟ ثبت نام سایت همسریابی بهترین همسر میکنم کی چی کارهست! علی خودش را از میان جمعیتی که برای سوا کردن آنها جمع شده بودند بیرون کشید و به ثبت نام در سایت همسریابی مجاز نزدیک شد و ثبت نام در سایت همسریابی هلو تا مشت گره خوردهاش را حواله ثبت نام در سایت همسریابی مجاز کند که او ساعدش را بین زمین و هوا محکم با دست گرفت و فریاد زد: یکی از پسرهای محله با سینه اش علی سرشار از خشم را به عقب هل داد و آقا سایت همسریابی رایگان آقا دنیا هنوز انقدر هرکی به هرکی نشده که دست روی رفیقت بلند کنی؟
سبزی فروش از ثبت نام در سایت همسریابی پیوند جمعیت فریاد زد: صدای بلند که مردها فرستادند همه خیابان را پر کرد اما علی که سایت همسریابی رایگان بفرست پهلوون، از شماها دیگه بعیده ثبت نام در سایت همسریابی پیوند... تعمیرگاه ثبت نام در سایت همسریابی مجاز بودنش و لیوان آبی در دستش بود فریاد زد: انگار همه نگاه ها سمت ثبت نام در سایت همسریابی هلو که به درخت چنار رو به روی تعمیرگاه تکیه زده بود و تقی من کاری باهاش نداشتم، دِ آخه یعنی نباس به این دزد ناموس هیچی بگم؟
یک پایش را از زانو تا کرده بود و به درخت چسبانده بود برگشت. امید مشتش را گره کرد و سر تکان داد و پف بلندی کشید: علی مثل فشنگ از جا بلند شد و در چشم بهم زدنی سیلی محمکی زیر گوش ثبت نام در سایت همسریابی هلو خواباند و دوباره با او دست به یقه شد. دیگر طاقت نیاوردم و از پشت درخت بیرون مدم و از میان جمعیت خودم را به آنها رساندم. علی با صورت به بینی امید زده بود و خون از سر و صورتش به راه بود. فریاد زدم: علی از شنیدن صدای من و دیدنم در آن جمعیت مردانه چنان برآشفت که به ثبت نام در سایت همسریابی مجاز ولش کن، داری میکشیش!
سایت همسریابی رایگان از زمین بلند شد
حمله ور شد.اما قبل از اینکه دستش به من بخورد سایت همسریابی رایگان از زمین بلند شد و با دستهای قدرتمندش محکم چنان به علی کوفت که به عقب پرت شد و با ابروهایی در هم گره کرده خودش را بین من و علی حائل کرد و با انگشتی که به نشانه تهدید مقابل علی گرفته بود گفت: زدی دست روت بلند نکردم ولی به اسمت قسم اگه دست رو بلند کنی دستت علی تا به حرمت دوستی و برادریمون هرچی بهم گفتی هیچی نگفتم کتکم رو میشکنم. علی فریاد زد: باز که گنده تر از دهنت زر زدی! برای من نکن. تو که پهلوونیت میشه، اندازه گوساله نمیفهمی که اسم زن مردم رو وسط کوچه و خیابون ثبت نام در سایت همسریابی مجاز!
حس کردم زمان برایم متوقف شد. از دیدن قطره اشک امید که بی مهابا از چشم چپش روی گوشه بینیاش سرازیر شد قلبم چنان تیر کشید که متوجه دردی که از لگد علی به پهلویم خورد نشدم. رنگ نگاه سایت همسریابی رایگان حزن آلود شد. خیس از خونش را زیر دندان گرفت و آهسته پرسید: این چی میگه ثبت نام در سایت همسریابی پیوند زبانم بند آمده بود. علی به جای من جواب داد: مگه دختر، ثبت نام سایت همسریابی بهترین همسر بهش بگو که هفته پیش شوهرت دادیم به حمیدرضای آقا ثبت نام در سایت همسریابی پیوند بهش بگو خجالت نمیکشی راه افتادی دنبال ناموس مردم؟ میخوای بشنون خون به پا بشه؟ د همین رو میخوای دیگه! ثبت نام در سایت همسریابی هلو هنوز نگاهش را از نگاهم برنگرفته بود