
آخه بی آخه.تو ازدواج اولت من مخالف بودم ولی تو کار خودتو کردی البته مادرتم بی تقصیر نبود ولی این بار مطمئنم خوشبخت میشی... لینک صیغه یابی شیدای خندید و گفت: خب پس بریم سر اصل مطلب. صورت صیغه یابی شیدای گل انداخت و خجالت کشید، فکر نمی کردم یه بار دیگه هم دم به تله بده و مثل ازدواج اولش سرخ و سفید بشه ولی شد. سایت صیغه یابی شیدای ادامه داد: ببین صفحه صیغه یابی شیدای خاطر شما برای همه ی ما عزیزه.از بچگی تو دامن خودمون بزرگ شدی.هم خودت هم خانواده ت مقبول و محترمین.
من ارادت خاصی به آقا دارم.سینا از قبل از ازدواجت گلوش پیشت گیر کرده بود اگرهم می بینی ترشیده فقط واسه این بوده که نتونسته کس دیگه ای رو تو دلش جا بده.
لینک صیغه یابی شیدای شما پسر ترشیده ی منو به غلامی قبول می کنی؟
لینک صیغه یابی شیدای شما پسر ترشیده ی منو به غلامی قبول می کنی؟ صیغه یابی شیدای یه کم به پدر و مادرش نگاه کرد، یه کم به من با شرم و صدایی که انگار از ته چاه می اومد گفت: سایت صیغه یابی شیدای چی بگم؟من یه بچه دارم. بابا سینا لیاقت پدری اون بچه رو داره، من تضمین می کنم. بعد از این حرف انگار دیگه بهانه ای نداشت و آهسته گفت: هرچی پدرم بگه... مامان بلند شد و شیرینی رو پخش کرد و همه کف زدن...
دو هفته بعد تو محضر باهم عقد کردن و یه خونه اجاره کردنو رفتن... انقدر سریع اتفاق افتاد که صفحه صیغه یابی شیدای نفهمیدم کی دوهفته گذشت.وقتی که داشتم با لینک صیغه یابی شیدای همین که رفت انقدر گریه کردم که داشتم از حال می رفتم. رفتن صیغه یابی شیدای و جدایی از سام که وقت رفتن از بغلم کنده نمیشد خیلی برام سخت بود.من تازه به این زندگی عادت کرده بودم، تازه به سام و بازی کردنش و خنده ها و گریه هاش خوگرفته بودم.وقتی به اتاق خالی نگاه می کردم، دلم می خواست بمیرم. شب و روز به کندی می گذشت.اکثرا می رفتم پیش تا تنها تو خونه نمونم.آرش هم که می دید من تو چه وضعیتی هستم سعی می کرد با پیک نیک و بحث های هیجانی از فوتبال و ورزش های دیگه سرمو گرم کنه.
تصمیم گرفتم درسمو ادامه بدم، از بیکاری بهتر بود.حال و هوای دانشگاه هم برام یه طور دیگه ای شده بود.دیدن کالس درس و کتابخونه و استادها هم یه صفای دیگه ای داشت. خودمو با درس و کتاب و خوندن رمان سرگرم می کردم.
سایت صیغه یابی شیدای زندگی من شده بود
وقتمو با زمان پخش بازیهای صفحه صیغه یابی شیدای تنظیم می کردم، دیگه فوتبال بخصوص جزء سایت صیغه یابی شیدای زندگی من شده بود.دیدن تمام اخبارهای ورزشی، برنامه ی نود و هر برنامه ای که به صیغه یابی شیدای مربوط میشد رو رها نمی کردم.هراز گاهی هم که از وضعیت تیم بی خبر می شدم روزنامه می خوندم تا بدونم تو باشگاه چه خبره تماشای فوتبال برای من مثل یه مسکن قوی بود که نود دقیقه منو از تمام دغدغه های زندگی و غم و غصه هام صفحه صیغه یابی شیدای می کرد.
بعد از بازی هم احساس سبکی بهم دست می داد انگار که تمام هیجانات درونی م تخلیه میشد و آروم تر میشدم.برد و باخت برام مهم بود ولی دیدن و لذت بردن از مسابقه مهم تر بود.چهارشنبه هفت مهر بود که مامان و بابا صبح زود اومدن پیشمو با کلی لینک صیغه یابی شیدای اجازه ندادن برم دانشگاه.مامانم افتاده بود به جون خونه و همه جا رو می سایید. بابا هم یخچال رو پر کرده بود.