
توجهاش به تکاپوی آن دو جلب شد. آنجال باشیطنت جیغ می کشید و دور سایت همسریابی بهترین همسر گزینی می چرخید، رادوین از رفتارش به خنده افتاده بود. چی شده چتونه شمادوتا، آنجال چی کار کرده مگه؟ آنتونی سرخ سرخ، داد بلندی کشید و دوباره دنبالش دوید. بگو چیکار نکرده، همسریابی بهترین همسر گزینی اومده سر نقشه های من، چندتاشو تغییر داده منم نفهمیدم،
امروز مهندس ناظر از طرح هایی که تغییر داده خوشش اومده، گفته باید همشون رو تغییر بدم. آنجال: سایت همسریابی بهترین همسر گزینی دیدم خیلی داغونه خواستم درستش کنم، خب ببخشید. آنتونی حرصیتر شده بود. فقط یک کلمه دیگه حرف بزن من می دونم با تو. می دونی چند شب باید تا صبح بیدار بمونم نقشه هارو درست کنم؟
همسریابی بهترین همسر هلو با قیافهای حق به جناب گفت
همسریابی بهترین همسر هلو با قیافهای حق به جناب گفت: خودم کمکت می کنم. رادوین ازکل کل آن دو به خنده افتاده بود روی تخت نشست و تماشاگر بود، ته دلش برای نبودن رها لرزید. اگر بود حالش خیلی بهتر می شد. روزها پشت هم می گذشت کارهای شرکتش تمام شده بود. دفترش را اجاره کرده بود، فقط منتظر گرفتن مجوز بود. باشهرام درتماس بود. تمام سفارشاتش برای رها بود، زبانش نمی چرخید حرفی از همسریابی بهترین همسر گزینی بزند.
حال سایت همسریابی بهترین همسر گزینی رو به بهبودی بود
- حال سایت همسریابی بهترین همسر گزینی رو به بهبودی بود، اما هنوز هم جای نگرانی بود.
- مادرش با اجازه پزشکش برای دیدن دخترش کنارش نشسته بود
- دکترش می گفت برایش از چیزهایی که دوست دارد حرف بزنن.
- زن دستی روی صورت بی رنگ دخترکش کشید چشمانش ازاشک پر و خالی می شد.
آرام زمزمه می کرد همسریابی بهترین همسر 29...عسلکم...بازکن چشمهات رو دردت به جونم... بازکن دخترم... ناخودآگاه از دهانش پرید: اگه قول بدی چشمهات رو باز کنی می گم رادوینم بیاد. می دونی نگرانته؟ میدونی چقد حالش بده؟ ازپشت شیشه اونور نرفته ها...آنایی مامان، بخاطر رادوین بازکن چشمهات رو.. صدای پرستار باعث شد دستش را از روی دست همسریابی بهترین همسر گزینی برداد. خانوم قراربود پنج دقیقه ببنیدش، لطفا برید بیرون وقت تمومه. اشک چشمهایش را پاک کرد، پیشانی رنگ پریده و زخمی اش را از روی باند از اتاق خارج شد.
پشت شیشه ایستاد و دستان لرزانش را روی شیشه سرد اتاق می لغزاند، انگشتان ظریف دخترک تکانی خورد. خوشحال به سمت اتاق پرستاری دوید تا پرستار را از وضعیت دخترش با خبر کند. چند بار درحین دویدن سکندری خورد، اما سریع خودش را کنترل کرد. چادرش را در مشتش جمع کرد، مقابل ایستگاه پرستاری ایستاد، خبرتکان خوردن انگشت دخترش راداد. پرستارها سریع به سمت سی سی یو رفتند. زن ماند بی قرار پشت شیشه. پرستار ازاتاق خارج شد: چی شده خانوم؟ حال همسریابی بهترین همسر هلو چه طوره؟ باید همسریابی بهترین همسر 29 بیاد خانوم، من نمی تونم نظر بدم، اما سطح هوشیاریش داره میاد بالا علائمش میگه که داره بهوش میاد. مادر همسریابی بهترین همسر گزینی بعد از چند روز انتظار نفس راحتی کشید. همین که سایت همسریابی بهترین همسر گزینی چشم هایش را باز کند برایش کافی بود. مادر سپهر از انتهایی سالن وارد شد.