تا قبل از این سفر با تیپ اسپرت ندیده بودمش وحاال شلوار اسپرت مارک دار همراه یک تی شرت سفید پوشیده بود که تمام عضالت بازو و سینه اش را به نمایش گذاشته بود.
مقداری از کیک خانگی خودش را جلویمان گذاشت و لیوانمان را از آب آناناس پر کرد تکه ای کیک دهانم گذاشتم، زویال همیشه دست پختش خوب بود، زن بسیار با محبتی بود و از صفحه ثبت نام سایت همسریابی شیدایی به خوب ی نگهداری میکرد و به خانه و خورد و خوراکش هم رسیدگی میکرد اما ثبت نام سایت همسریابی شیدایی از زانیار نگذرد از وقت ی گفته بود زویال شبیه سالمندی شکیرا خواننده ی معروف اسپانیایی ست هر موقع چشمم به نحوه ثبت نام در سایت همسریابی شیدایی می افتاد به زور خنده ام را کنترل میکردم حاال هم دوباره خنده ام گرفته بود و زانیار که خنده ام را دید یک نگاه به زویال انداخت وبعد به یکباره از خنده ترکید مقداری از آب میوه ام خوردم و گفتم:
ثبت نام سایت همسریابی شیدایی بگم چیکارت کنه شوهر خاله میان خنده اش گفت:
وقت ی رویا خاله ات نیست منم شوهر خاله ات نیستم و بعد اخم تصنعی تحویلم داد که باعث خنده بیشتر م شد،
رویا رو به زانیار گفت:
ثبت نام در سایت همسریابی شیدایی خندید
من گفتم خاله صدام نکنه منکر نسبت مون که نیستم ثبت نام در سایت همسریابی شیدایی خندید و گفت: هرکس شمارو ببینه فکر میکنه خواهر ید، مگه چند سال تفاوت دارید ؟ رویا با حالت با مزه ای دستش را صفحه ثبت نام سایت همسریابی شیدایی برد و عدد سه را نشان داد ثبت نام سایت همسریابی شیدایی به خنده افتاد و گفت: چقدر خوب سنتون رو می پیچونید شما دو نفر رویا خندید و من گفتم: پیچوندنی در کار نیست شما داری لقمه رو دور سرت می چرخون ی خب یه کلمه بگو چند سالتونه و خالص لبخند خاصی زد که فقط مخصوص خودش بود اندکی خیره ام شد و بعد پرسید خب شما چند سالتونه؟
با انگشت اشاره رویا را نشان دادم و گفتم:
بیست و هشت سالشه و بعد بدون اینکه ادامه بدهم به صندلی تکیه دادم با لبخند فر یبنده ای انتظارش را تماشا کردم و او هم که دید خیال گفتم ندارم بلند بلند خندید سر ی تکان داد و گفت: معادله طرح میکنی؟ شانه باال انداختم و گفتم: واضح همانطور خیره اش شدم و او کمی از آبمیوه اش خورد حواسم به زانیار پرت شد که به رویا اشاره کرد و بعد با یک حرکت گیتارم را از پشت صندلی اش دراورد و گفت: خب دیگه وقتشه ثبت نام در سایت همسریابی شیدایی خانوم گیتارم را گرفتم و گفتم: این کجا بود؟
رویا برامون بخون دستی ر وی تارها کشیدم و صدایش بلند شد رویا اون آهنگ انگلیسی رو بخون دستم روی تارهای گیتار لغزید و شروع کردم به انگلیسی سلیس آهنگ الیت و عاشقانه ای را که دوستش داشتم خواندم نت دیگری را روی تارها پیاده کردم، جمله ی دیگری خواندم و نمیدانم چرا ُ نا خود آگاه چشمانم روی ثبت نام در سایت همسریابی شیدایی می لغز ید با تمام شدن آهنگ برایم دست زدند و خواستم گیتارم را کنار بگذارم که زانیار گفت:
نحوه ثبت نام در سایت همسریابی شیدایی ترک ی بخون با زیرکی گفتم:
هروقت رفتیم استانبول ترکی هم میخونم رویا رو کرد به ثبت نام در سایت همسریابی شیدایی گفت:
به چهار زبون میتونه صحبت کنه ابروهای ثبت نام سایت همسریابی شیدایی بالا پر ید، نگاهم کرد و با تحسین گفت: آفر ین تنها لبخند زدم و رو به رویا گفتم: چهار تا کجا بود ؟ رویا عرب ی هم بلدی دیگه خندیدم و گفتم: نه بابا اون خیلی دست و پا شکسته است دوباره لب باز کرد به تعر یف و تمجید از من که دست بردم از زیر میز نیشگان کوچک ی از پایش گرفتم که باعث شد ساکت شود تا موقع شام در رابطه با پروژه جدید صفحه ثبت نام سایت همسریابی شیدایی صحبت کردند و من در سکوت زیر نظرش داشتم توی همین زمان کوتاه متوجه شده بودم.