ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل سایه
سایه
22 ساله از تبریز
تصویر پروفایل مرتضی
مرتضی
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
38 ساله از سبزوار
تصویر پروفایل ملیسا
ملیسا
29 ساله از کرج
تصویر پروفایل حسین
حسین
35 ساله از قم
تصویر پروفایل باران
باران
21 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل پانیذ
پانیذ
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل مریم
مریم
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
32 ساله از قم
تصویر پروفایل پگاه
پگاه
41 ساله از شمیرانات

جستجوی همسر صیغه ای در سایت همسریابی

همسریابی فوری با عکس با همسریابی هلو؟! امکان نداشت...ضربه ی بدی بهم میخورد اگه...! سعی کردم منفی بافی نکنم و به این فکر کنم که چه گروه واتساپ زنان صیغه ای

جستجوی همسر صیغه ای در سایت همسریابی - صیغه


جستجوی همسر صیغه ای با عکس

ای بابا گویان، گوشی رو جواب داد و رو بلندگو گذاشت که صدای جستجوی همسر صیغه ای اومد. فکر میکنم نزدیک در اتاق داشت صحبت میکرد چون صدای جستجوی همسر صیغه ای رو به وضوح میشنیدم. جستجوی همسر صیغه ای: سلام مهی. همسریابی هلو: علیک، چیکار داشتی وسط غذا بلندم کردی؟ گروه واتساپ زنان صیغه ای قم: بیا و خوبی کن! خواستم حالت رو بپرسم. کجا زن صیغه پیدا میشه: هوم! نسبت به زمان پرواز حالم خوبه. گروه واتساپ زنان صیغه ای قم: چه عالی! برو پس مزاحمت نشم، مهدیه هم سلام میرسونه. مهسا: سلامت باشه،. سرم رو به معنای نفهمیدن تکون دادم. یعنی چی؟ یعنی پرواز با هم بودن؟! با حالی دگرگون، رو تخت دراز کشیدم.

همسریابی فوری با عکس با همسریابی هلو؟! امکان نداشت..

همسریابی فوری با عکس با همسریابی هلو؟! امکان نداشت...ضربه ی بدی بهم میخورد اگه...! سعی کردم منفی بافی نکنم و به این فکر کنم که چه گروه واتساپ زنان صیغه ای قم ممکنه کجا زن صیغه پیدا میشه بفهمه که من هم کنارشم؟! لبخند محزونی زدم و به فکر فرو رفتم. به روزهای بچگی قشنگمون که همسریابی هلو هم آروم بود. یادمه یه بارکه من داشتم درس میخوندم، خونه ی حاجی اومد. یه لباس زرد قناری تنش بود با کیف و کفش و شال صورتی! خیلی خندهام گرفت وقتی دیدمش ولی اون بغض صداش.... تا رسید بدوبدو اتاق من اومد و زد زیرگریه! بریدهبریده گفت: نخندی ها! مامان همهش مجبور میکنه از این لباس ها بپوشم...عمو! اذیت میکنه. آروم تو آغوش گرفتمش و زمزمه کردم: مگه امیر ُمرده که اینجوری گریه میکنی؟ باهاش حتمًاحرف میزنم. با ذوق اشکهاش رو پاک کرد و محکم گونهم رو بوسید. ولی نفهمید چه بلایی سر دل بیچارهی من آورد که از همون روز به بعد، پشتیبانش شدم! دورادور.... صدای زنگ در خونه از فکر و خیال بیرونم آورد؛ الان و این ساعت، تو این شهر غریب کی میتونست باشه؟!

با شنیدن صدای همسریابی فوری با عکس و یه دختر دیگه مات شدم

نزدیک در رفتم و گوش هام رو تیزکردم ولی با شنیدن صدای همسریابی فوری با عکس و یه دختر دیگه مات شدم. جستجوی همسر صیغه ای؟ دختر؟ اینجا؟ چه اتفاقی تو نبود چند روزهی من افتاده بود؟ اینقدر غریبه شدم که داداشم بهم نگفته با عشقم در ارتباطه؟دستی داخل موهام کشیدم و یاد روزی افتادم که گروه واتساپ زنان صیغه ای قم با دوتا برگهی آزمایش کنارم اومد. چشمهاش پر از ذوق شده بودن و مطمئن بودم اتفاقی افتاده! چند وقتی بود با هم رفیق شده بودیم، ولی در تمام مدت رفاقتمون، یه سری رفتارهای مشکوکی از خودش نشون داده بود که باعث شده بود آنچنان بهش اطمینان نداشته باشم اما اونروزی که با برگه ها به سراغم اومد دلیل رفتارهای مشکوکش، معلوم شد. معلوم شد که اون میدونسته من گمشدهش هستم. معلوم شد تمام این مدت فقط دنبالم بوده تا من رو بیشتر بشناسه و بتونه چیزی ازم بگیره که بتونه باهاش آزمایش بده؛ تو اوج ناامیدی و جدایی من از حاجی، معلوم شد که برادری دارم! برادری که تنها باقی مونده از خانوادهم هست. به خودم افتخار میکردم که حداقل ریشهم درست بوده و خانوادهی خوبی داشتم! اما همسریابی فوری با عکس.... اینکه الان با یه دختر دیگه اینجا کنار همسریابی هلو هستش برام خیلی عجیبه! 

مطالب مشابه