ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مریم
مریم
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل بهنام
بهنام
45 ساله از گرگان
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل ساناز
ساناز
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل جواد
جواد
69 ساله از قم
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل محمود
محمود
40 ساله از اهواز
تصویر پروفایل باران
باران
21 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از بانه
تصویر پروفایل ملیسا
ملیسا
29 ساله از کرج

خانمی برای ازدواج موقت در ایران

گوشیم زنگ زد نگاه همه اومد سمت من بیشتر از همه خانمی برای ازدواج موقت و احسان.شماره رو دیدم خانمی برای ازدواج موقت در قم بود.

خانمی برای ازدواج موقت در ایران - ازدواج


آدرس خانمی برای ازدواج موقت

میترسم... احسان جان تو چرا با من در میون نذاشتی. تو خودت کار داشتی و در ضمن ما که اینجاییم چکار مثلا؟ گوشیمو در اوردم. آنا جان عزیزت.لو ندی من غلط کردم اصن کمک نخواستم. چرا لو بدم. آخه مثلا تو از کجا میدونی که اون خواستگار داشته.اونوقت دیگه معلومه من گفتم. اون با من. زنگ زدم به گوشیه خونه. آذر جون برداشت. بعد از کلی سالمو احوال پرسی کش دارررر. بالاخره گفتم مامان آذین هست.

آره دخترم خوابه. چه خبر حالش خوبه امروز کلاس داشت چرا نرفته. گوشیشم جواب نمیده. آره مادر دیشب واسش خواستگار اومد خودش راضی نیست اما باباش میگه خونواده خوبین بهشو نه نگیم موقعیت خوبی دارن. اما خانمی برای ازدواج موقت بروجرد قبول نمیکنه.آرمانم میگه اول باید خانمی برای ازدواج موقت در قم بخواد پول و مال که خوشبختی نیست. فعال معلوم نیست اما ما نمیزاریم سربگیره. ایشاهلل هرچی صلاح میدونه پیش بیاد.

خانمی برای ازدواج موقت بروجرد بیدار شد

ممنون دخترم فعلا مامان باشه دخترم مامان خانمی برای ازدواج موقت بروجرد بیدار شد بگو به من یه زنگ بزنه. عزیزم. قطع کردم. اما ای کاش زنگ نمیزدم احسان بیشتر تو لاک خودش رفت و با یه نگاه نگران نگاهم کرد وگفت. آنا اگه خانمی برای ازدواج موقت در قم دلش رضا بده چی؟حتما راضی شده که اینطوری گوشیشو خاموش کرده.؟مگه نه. داداشم نگران نباش توکلت به  باشه ایشااهلل هرچی خیره پیش بیاد. اما من بند بند وجودم آذینه نمیتونم ازش بگذرم.

شین دست خانمی برای ازدواج موقت اصفهان رو گرفته بود.

و با باز شدن در اتاق دیگه حرفی بینمون ردو بدل نشد. شین دست خانمی برای ازدواج موقت اصفهان رو گرفته بود.طوری که انگار میخواست آریای منو ازم بدزده.بغض گلومو فرو بردم. آریارو نگاه مکردم مهم دلشه که مال منه و واسه من میزنه. بعد کلی حرف همکاری. دست آخر بازم امضاپشت امضا و درآخر تیری که باز تو قلبم خورد دست دادن وروبوسی خانمی برای ازدواج موقت و شین. شین همش دنبال موقعیت میگشت که خودشو به آریای من بچسبونه.

هه آریای من ینی خانمی برای ازدواج موقت مال من بود. قرار داد تمو شد و ما تو ماشین بودیم که خانمی برای ازدواج موقت اصفهان بازم دیر اومد. احسان پکر بود. عسلم از صبح میگفت حالش خوب نیس. امیرم که کلا سرش تو لپ تاپو تبلت بود امیدوار بودم قبل ازهرچیزی خانمی برای ازدواج موقت اصفهان رو بهم برگردونه. خانمی برای ازدواج موقت داشت ازدورمیومد اخماش تو هم بود ماهم سوار ماشین شدیم.

آریا: امیر سرم دردمیکنه تو بشین. امیر حرکت کردو تمام مسیر به خونه کسی حرف نزد حتی آهنگم نزاشت هرکی تو فکر خودش بود.رسیدیم ماشینو بر تو حیاط. رفتم پایین یه مسیریو طی کردیم پام به شدت داشت میترکید.تو این کفشا. گوشیم زنگ زد نگاه همه اومد سمت من بیشتر از همه خانمی برای ازدواج موقت و احسان.شماره رو دیدم خانمی برای ازدواج موقت در قم بود. الو خانمی برای ازدواج موقت اصفهان جان سلام. سلام زن داداشم. خوبی داداشم خوبه. اون پسرخاله خلو چل ما چطوره. هیچی عزیزم راستی ممنون ما همه خوبیم.کار داشتی زنگ زدیچه خبر. یکم ارز جمع فاصله گرفتم شنیدم داری میری قاتی مرغا. آره تو مهندس

مطالب مشابه