شدند و پارچههای کاناپه و مبلمان جر خورده بودند. این صحنه عجیب بوی خطر میداد. نه، صدای زنگه انگار. ناقوس مرگ به صدا در اومده شاید. وحشتزده بزاق دهانم و قورت دادم و قدمی به جلو برداشتم. صدا زدم: آ... خرید خودرو. تو اینجایی؟ خرید خودرو
ایران خودرو...
خرید خودرو در ترکیه صدای بسته شدن در مو به تنم سیخ شد و من در تاریکی فضا فرو رفتم و همزمان جیغ کوتاهی کشیدم. به عقب چرخ زدم و میون نفسهای نامنظمه کوتاه و بلندم گفتم: کی... خرید خودرو از بورس کالا اونجاست؟
صدای پا روی شیشه خوردهها باعث میشد فرق سرم یخ ببنده و من بیاراده اشک بریزم. تا خواستم قدمی به جلو بردارم دستی دور دهنم نشست و نفسم رو بند آوورد. توی همون لحظهی کوتاه شئای تیز پهلوم رو چندین بار درید.
خرید خودرو اقساطی! جسمم از بند آغوش بیگانهای که زخمم زد آزاد شد و روی زمین افتادم. دست مرتعشم رو روی پهلوم گذاشتم و جیغ زدم: ن... ه! نه من قرار بود مادر بشم.
خرید خودرو دیوار بچهی زاده نشدم بشینم!
من نمیخوام به خرید خودرو دیوار بچهی زاده نشدم بشینم! دخترکم! شوکه و حیرون از مزهی خونی که تا حلقم بالا اومده بود زمزمه کردم. - آ... خرید خودرو... خرید خودرو از بورس کالا بی... یا! گویا رگههای قلبم تنگ شدند و این چشمهام بودند که درحال بسته شدن هستند صداها و تصویرهای زیادی توی سرم تاب خوردند و در آخر صدای خندهی نوزادی کل فضا رو گرفت و من نرم خندیدم...
خرید خودرو سایپا خرید خودرو اقساطی تیک تیک ساعت خبر از گذشتن ثانیه های لعنتی می دادن « دیربودن » هر چقدر و این برای من به معنی دیرتر عمل کنم یک پله بیشتر فاصله میگیرم از این دنیا، البته همهی آدما به این ثانیه، خرید خودرو ایران خودرو و ساعت ها وابستهان؛ مثل خرید خودرو از بورس کالا مادری که بخاطر یک ثانیه بیشتر نتونست زنده بمونه و فرزند تازه متولد شدش رو ببینه.
خرید خودرو در ترکیه اون دانش آموزی که بخاطر یک دقیقه زمان نتونست
خرید خودرو در ترکیه اون دانش آموزی که بخاطر یک دقیقه زمان نتونست امتحانشو خوب بنویسه و موفق نشد مثل اون مهندسی که بخاطر یک ساعت ترافیک نتونست به جلسهاش برسه و موقعیت کاریشو از دست داد ما وابستهایم به دقایقِ لعنتی و زندگیمون رو مدار این دقایق می چرخن...
زندگی گاهی اوقات به شکل عجیبی پیچیده میشه، خرید خودرو اقساطی مثل همون معادله های ریاضی که هیچ جوابی براشون نداری و هر چقدر سعی میکنی از راه مختلف بری باز هم به جواب نمیرسی، من چقدر تلش کنم واسه حل کردن این معادلات سخت وقتی هیچ جوابی براشون درست نیست و همه چیز فقط یک اشتباهِ مسخرست دیگه یه تنه حریف خرید خودرو دیوار زندگی نمیشم مسیر های مختلفی سر راهم قرار گرفته و خرید خودرو نمیدونم باید کدوم رو انتخاب کنم وجودم پر شده از علمت سوال هایی که جوابی براشون ندارم...
نفسِ حبس شدم رو بیرون فرستادم و شیشه ماشینو پایین کشیدم هوا بارونی بود و قطرات با رون با بی قیدی خودشونو هر جایی می کوبیدن دستم از شیشه بیرون دادم. خرید خودرو سایپا وقت تابستون باریدن بارون بعید بود! انگار هم قواعد کارش رو به کل فراموش کرده که الان داره آسمونش میباره! رنگینکمونی که گوشه ی آسمون رخ کشید عجیب زیبا کرد خرید خودرو ایران خودرو رو! لرزش گوشیم بلند شد، حدسم درست بود خرید خودرو از بورس کالا بی صبرانه زنگ میزد چون الان درست نیم ساعته اومدم دم در به امید اینکه رستا بیاد ولی نیومده، بعد از مکالمه ی کوتاهم با خرید خودرو دستم رو روی شماره ی خرید خودرو لاماری لمس کردم، بوق ممتد طاقتم رو طاق کرده بود و قلبم رو متلطم... جواب بده لعنتی، جواب بده و نزار که بیشتر آشوب و نگرانت بشم