
همسر من باردار نبود! از خرید خودرو در ترکیه تاسف سری تکون داد و کلمات رو ردیف کرد کلماتی که تلخیش توی دهنم مزه شد و حالم رو بهم زد: - - همسر شما پنج ماهه که بارداره! یعنی شما خبر نداشتین؟ بچه متاسفانه از دست رفت. با چشم هایی نا امید و سری که به زیر متمایل بود ادامه داد: متاسفم همسرتون، ف...فقط میگم بهتون صبر بده.. . خرید خودرو در ترکیه سایت دور سرم چرخ خورد تاب خورد و چرخید و مثل پتک توی سرم فرود اومد، اصل اینجا دنیای یا برزخ؟
خرید ماشین در ترکیه به پول ایران میکرد
چرا اینقدر بی رحمانه درباره ی مرگ حرف میزد و حرفهاش رو جوری خرید ماشین در ترکیه به پول ایران میکرد که ناقوس مرگ طنین انداز سالنی بشه که بوی الکل زیر بینی انسان هایی مختلف با درد هایی زیاد میپیچه و حالت رو بهم میزنه؟. یعنی اون نمیدونست رستا قلب منه؟
- نمیدونست که این قدر راحت از مرگش حرف میزنه؟
- مرگ خرید خودرو در ترکیه من یعنی باختن دنیای من!
- اگه نفسی هست و میتونم رنگ این دنیارو ببینم بخاطر خرید خودرو در ترکیه سایت من باید تو کدوم بلندگو رو به همه آدمای دنیا داد بزنم
خرید ماشین یابانجی در ترکیه بره بی شک منم همراهیش می کنم، به لب های دکتر چشم دوختم، حرفاش زیر و بم توی گوشهام تکرار میشد، نفس عمیقی کشیدم ولی ریهم به سوزش دراومد، انگار چشمهام با قلبم تعهد سوختن جیگرم رو داشتن تا این داغی که امروز توی سینمه رو واضح تکرار کنن. سعی کردم دیگه نفس نکشم چون وقتی نفس می کشم مرگ میره تو ریه هام. همهجا تاریک بود، خلوت و فرو شده در ظلمات صداش زدم بلند و خرید ماشین یابانجی در ترکیه ولی خرید خودرو در ترکیه جواب نداد دوباره صداش زدم...
صدای مانیتور بیمارستان توی گوشهام پیچید نه، نه نباید بری، صدای آرتام گفتنش توی گوش هام پیچید، برگشتم چشماش مثل همیشه بود اشکی و مهربون، لب زد: حللت نمیکنم.. . ترسیده از خواب بیدار شدم، دونه های ریز و درشت عرق روی صو رتم نشسته بود، صورتم رو خیس کرده بود. به جای خالیش روی تخت نگاه کردم، جایی که حالا با عکساش پر شده ولی خودش نیست.. .
خرید ماشین در ترکیه اینستاگرام روزه توی کماست
خرید ماشین در ترکیه اینستاگرام روزه توی کماست، نیاز به پیوند قلب داره ولی گروه خونیش کمیابه و امیدی نیست به زنده موندنش! دوباره چشمهای جنگلیش توی ذهنم رژه رفت و پایکوبی کرد، نتونستم خودم کنترل کنم و اشک سمجی از گوشه ی چشمم فرو ریخت. میخوام اعتراف کنم کم آوردم... فروش خودرو در ترکیه که اسمت تقدیره سرنوشته، قسمته هرچی...
دست از سرم بردار... خستم اونقدر خستم که میخوام بخوابم... یه خواب عمیق که دیگهبیدار نشم. آخه خرید خودرو در ترکیه! ؟ کی فکرشو میکرد هرچی بین ماست آخرش میشه یه سری خاطره یه سری عکس یه سری رد پا... مگه ما چیکار کردیم غیر عاشق شدن؟ کی تونست رفتنت رو باور کنه که منم بکنم؟ دیگه نمیکشم لعنتی، نمیکشم از جام بلند شدم رفتم رو به روی آینه میز آرایش سفید رنگی که خرید ماشین یابانجی در ترکیه همش جلوش میایستاد و من از توی آینه نگاهش میکردم. تصویرش جلوی چشمم نمایان شد، که جلو آینه دونه های فلزی شونه رو بین موهاش فرو میکرد و اونارو شونه میکرد و لبخند شکوفه زدش بهم حس خوبی میداد، دستمو مشت کردم، شب قبل از عروسی امیر حرص خوردنش، قهر کردنش به تصویر خودم که الان خالی از خرید ماشین در ترکیه به پول ایران نگاه کردم، فروش خودرو در ترکیه برگرد، نمیتونم بدونت دووم بیارم برگرد نامرد.. . خرید خودرو در ترکیه سایت کجایی دخترک قصه،خرید ماشین در ترکیه سایت؟ نگاهم به گیتار کنار اتاق که خاک روش نشسته بود