دیگه باید فکر ازدواج با خرید خودرو دیوار رو از سرم بیرون کنم! با دستهایی لرزون گفت: را...راستش با...ید یه چ...چیزی رو بهت بگم. چیو؟ نگو که گند زدی نگار، یه بار یک کاری واسم کردی! بهار، چاقو دست مهرشاد خونه رستا جا مونده. چی؟ سرش رو پایین انداخت، خرید خودرو دیوار اصفهان رو با دستم ماساژ دادم، نگاهی برزخی بهش انداختم، آدامس توی دهنم رو باد کردم و با عصبانیت گفتم: گند زدی نگار، گند زدی. تمام زحمات چند ساله ی منو به باد دادی، از جلوی چشمام گمشو برو اونور. ب...بهار عصبی نباش، خبر خ...خوب هم دارم برات! بنال.
خرید خودرو دیوار رشت گفتن، رستا به احتمال زیاد از گردن قطع نخاع میشه
خرید خودرو دیوار رشت گفتن، رستا به احتمال زیاد از گردن قطع نخاع میشه. اون وقت خرید خودرو دیوار کرج مال خودته! اگه نطق کردنت تموم شد، حالا برو گمشو.
سری تکون داد و از اتاق رفت بیرون، صدای زنگ گوشیم اومد، خرید خودرو دیوار اصفهان رو روی تخت پرت کردم و دوباره مثل همیشه پر از تکبر گوشی رو جواب دادم: بگو فرجاد. کارش تموم کردیم خانم. حله. قاب عکس خودم و خرید خودرو دیوار که روی پاتختی خود نمایی می کرد رو برگردوندم، قرص های خرید خودرو دیوار مشهد رو توی مشتم خالی کردم. هه! همه گفتن رستا گناه داره، گفتن بچهش رو کشتی، گفتن آدم کشی، سر دسته ی باندی.. . هیچکس نگفت چرا اصل؟ چرا اینکارا رو میکنی؟ اصل کسی خرید خودرو دیوار شیراز افسرده رو ندید، قرصای اعصاب رو ندید، قلب عاشقم رو ندید. فقط گفتن و بیشتر خوردم کردن، الان مسبب بی رحمی من فقط اونان. خوردم کردن، شکستنم بدون اینکه ببینن چی میکشم، بهم تهمت زدن گفتن تو دختر نیستی، گفتن تو باعث شدی خرید خودرو دیوار کرمان سکته کنه، خرید خودرو دیوار کرج طلق بگیره و من چقدر زیر این همه حرف های زهرگین خورد شدم و دم نزدم.
با خرید خودرو دیوار تبریز ازدواج کردم
به زور با خرید خودرو دیوار تبریز ازدواج کردم، بدون اینکه به عشقم برسم، ولی حالا وقت اینه که خرید خودرو دیوار آرزوهام پرواز کنه و نامم رو بفرسته به اون بالایی که واسه من خیلی نامرد بود ولی واسه بقیه مَرد. بچم رو زنده زنده کشتن، باعث شدن دیگه نتونم طعم مادر شدن رو بچشم، مگه چند سالش بود؟
یک خرید خودرو دیوار اصفهان بچه ی شش ماهه رو کشتن، چون میخواستن انتقام خون پدر و خرید خودرو دیوار اصفهان و بگیرن، حالا وقتشه که تقاص پس بدن. عروسک مو طلیی روی تختم رو توی مشتم فشردم، اینقدر زیاد که دکمه ی موزیکالش فشرده شد و شروع کرد به شعر خوندن، دستی به لباس مشکی رنگ توی تنش کردم، لباسی که اول قرمز بود و حالا شده به سیاهی شب. دوباره مثل همیشه شروع کردم به صحبت کردن باهاش، تیکه های طلیی موهاش رو در دست گرفتم و زمزمه کردم: سلم خرید خودرو دیوار مشهد خوبی؟ اون دنیا خوش میگذره دخترکم؟
اولین قطره ی اشک از گوشه ی چشمم غلتید با سر انگشت گرفتمش و لب شکافتم. دختر ناز من، مَحرم رازم، نمیگی که مامان خرید خودرو دیوار شیراز دلش برای دختر شش ماهش تنگ میشه؟ چقد زود از پیشم رفتی خورشید دلم، چرا رفتی پشت ابر پنهون شدی و هوای دلم رو ابری کردی. دسته ای از موهای رنگ شدم رو پشت گوشم زدم، بوسه ای روی پیشونی عروسک بی جون روبه روم که هرشب از اشک های من گوشهاش نگاشتم. رو به روی آینه قدی اتاقم ایستادم، خرید خودرو دیوار بدن نحیف و لاغرم دستی کشیدم و پوزخند گوشه ی لبم رو سعی کردم صاف کنم، ا ما نشد که نشد! رد ریمل ریخته شده روی گونم رو نوازش کردم، و تا گونم امتدادش دادم، حالا اینجا منم! دختری زخم خورده که با سیلی صورتش رو سرخ میکرد ولی حالا سیاهی صورتم بدجوری خودش رو به نمایش میذاشت. خرید خودرو دیوار مشهد برات بمیرم دخترم، دروت بگردم من که هنوز تازه با ذوق و شوق بهم نگاه میکردی، ولی اومدن و نفس رو برات حروم کردن. تمامی خاطرات توی ذهنم رژه رفت، رفته بودم خرید، دشمن زیاد داشتم، تصادف شد و گلوله سر دخترکم رو هدف گرفت و توی خرید خودرو دیوار تبریز جون داد، دستهام غرق خون گلگون رنگ نوزادم که از پوست و جون خودم بود.