
به وضوح چهرهاش توی ذهنم روشن شد. یادمه. در و خرید ماشین کلاسیک کرد و به آرومی گفت: اومده اینجا میخواد تو رو ببینه!. . . بذارم بیاد داخل؟ خرید ماشین کلاسیک ارزان با نگین رابطهی خوش و خرمی نداشتم و انتظار این و هم نداشتم که بخواد بیاد ملقاتم؛ البته توی ده روز گذشته که دوست و آشنا برای ملقات می اومدند حدس میزدم که یک روز هم میون خرید ماشین کلاسیک آشنایان نگین رو هم میبینم ولی، چرا حالا که دارم مرخص خرید و فروش ماشین های کلاسیک اومده؟! لنگه کفشم و به روی زمین انداختم و مجدد دستی به گوشه ی شالم کشیدم.
نگاهی به رهای مردد انداختم و زمزمه کردم: بگو بیاد. مدتی بعد عوض خرید ماشین کلاسیک شیپور نگین با اندامی تپلتر از قبل و چهره ای مزین شده از رنگ و لعابهای لوازم آرایشی وارد شد. لبخندی به دسته گلش زدم و گرم جواب سلم و احوال پرسیش رو دادم. روی صندلی همراه نشست و به سرعت گفت: خرید ماشین کلاسیک باما که دیر اومدم. خرید ماشین کلاسیک در ایران مدت خودمم درگیری ذهنی داشتم، نمیدونستم باید بیام یا نیام. لبهام و به لبخند آراسته کردم که دستی به داخل کیفش برد و پاکتی رو بیرون کشید. تا خرید و فروش ماشین های کلاسیک امروز تصمیم قاطع گرفتم که بیام. پاکت و به طرفم دراز کرد و خرید ماشین کلاسیک شیپور در حالی که کمر خم کردم تا پاکت رو بگیرم با مهربونی گفتم: خوشحالم کردی با اومدنت!
خرید ماشین کلاسیک اوراقی خودش برات نوشته بود
پاکت و که گرفتم از جای برخاست. گونهام بوسید و سر به زیر گفت: این نامه رو چند سال پیش بعد از جدایی از خرید ماشین کلاسیک اوراقی خودش برات نوشته بود و از من خواست تا در زمانی موعود به دستت برسونم. ابرو در هم کشیدم و تا اومدم بپرسم خودش چرا نیومده کوتاهی از اتاق خارج شد. دستم پاکت نامه رو درآغوش گرفت، درش رو باز کردم و نامه ای که داخلش بود رو از اول شمرده شمرده خوندم، باهرکلمه ای که میخوندم، مبهوت تر میشدم و اشک هام بیشتر گونه هام رو میدریدن! تو میدونی قلب کی به من اهدا شده؟ میخوام از خانوادش تشکر کنم.
خرید ماشین کلاسیک ارزان خانواده نداشت
خرید ماشین کلاسیک ارزان خانواده نداشت طفلک! بغضی در گلوم نگاشته شد، متعجب به نگین گفتم: میشناسیش؟ خرید ماشین کلاسیک در ایران اوهوم میشناسیش! لب گزیدم و بریده بریده گفتم: کیه؟!
خرید ماشین کلاسیکعشق سابقت! حسان خرید ماشین کلاسیک. دنیا دور سرم چرخید و چرخ خورد، صدای هق هقم فضای گرم محوطه بیمارستانو در برگرفت، صدای خرید ماشین کلاسیک باما نغمه گوشم شد ولی انگار نمیخواستم توجهی بکنم. یعنی خرید و فروش ماشین های کلاسیک تلطم های قلب حسانه؟
حسانی که عاشقم موند و بهم نگفت! قلبم رو لمس کردم و اشکهام بیشتر راه رو دربرگرفتن. درد داره، بغض داره بدجور میخواد خفت کنه، اصل له می کنه مرور خاطراتی که روزی فکر می کردی خرید ماشین کلاسیک اوراقی لحظه های عمرت هستن، تلطم های قلبی که فکر میکردی کنار گوشت میتپه نه توی سینت! درد داره بشنوی اون رفت برای اینکه تو باشی، بدجور نشون میده این جملت معرفت یک عاشق رو!
خرید ماشین کلاسیک قدیمی در همین روز ها خرید ماشین کلاسیک شیپور! با اندکی تأمل دستمال پارچه ای رو به گوشه های نمور چشمهام کشیدم