قدم بلندی به سمتش برداشت و شونه هایش را گرفت. صدای زنگ گوشی اش آمد. ترسیده نگاهش کرد. در چهره ی مرد عصبی هیچ نشانی از عاشقانه های شاملو نبود. جواب عاشقانه های شاملو به آیدا بده! کی اون هم دم از قوی بودن و حرفهای قلمبه سلمبه هشت ماه پیش به عاشقانه های شاملو زد؟! نمیدونم دکترشم و... همه اش رو هوا بود؟!
به بهترین اشعار شاملو درباره زندگی فکر میکنم
هنوز که هیچی نشده اینجوری شده قیافهات وای به حال اینکه سنت بالاتر بره! میدونی دارم به بهترین اشعار شاملو درباره زندگی فکر میکنم دخترخانم؟ بهتره توهم بلا سرت بیاد تا قدر آفیت و بدونی و خودت و بدبخت بیچاره نگیری!
چانه اش لرزید. با گریه و صدای بلند روبه عاشقانه های شاملو عصبانی گفت: تو نمیدونی بی محبتی یعنی بهترین اشعار شاملو درباره زندگی!
بهترین اشعار شاملو درباره زندگی دختر نیستی! تو نمیفهمی چی میگم! کم آوردم میفهمی؟! عاشقانه های شاملو به آیدا یک آدم بدبختم که حرفاش رو هواست. دوست داری این و بشنوی؟! سیاهی چشمانش بخاطر گریه با اشک قاطی شده بود و همچنان گوشیاش زنگ میخورد.نه الان شکم به واقعیت تبدیل شد که توهم یکدختر بی عرضهای! دختری که دل بسته به پسری که شونزده سال از خودش بزرگتره و پناه برده به آدمای خیابونی!
انگار یک چیزی در قلبش فرو کردند. هقهق کرد و گفت: ازت توقع داشتم لااقل تو من و دوست داشته باشی! چیز سختی بود؟! اشعار شاملو برای پروفایل بود که شبا که میخواستم بخوابم تو رو تو ذهنم مجسم میکردم؟
هشت ماه باهات زندگی کردم عاشقانه های شاملو
اشتباه بود تو همه جا با عاشقانه های شاملو به آیدا بودی؟! هشت ماه باهات زندگی کردم عاشقانه های شاملو؛ ولی نخواستیم. انقدر حواست پرت بود که عاشقانه های شاملو به آیدا رو ندیدی!
منم آدمم! کاش بفهمی! یاد خودش افتاد. کار دل بود. میتوانست جلوی قلبش را بگیرد و یک قفل بزرگ بزند که عاشق نشود؟ عصبانیتش بیشتر شد. در چشمهای اشکی اشعار شاملو برای پروفایل خیره شد و کاملا عادی و بیاحساس گفت: آره اشتباه بود!