
توجه هردومون ناخودآگاه بهش جلب شد... نصب بیتالک جدید بدون فیلتر سراسیمه توی چارچوب در ایستاد و آوا پشت سرش جا گرفت ؛ نگران پرسید: نصب بیتالک جدید بدون فیلتر چی شده دنیز؟خوبی؟ با دیدنش یا ِد خوابم افتادم، یاد برنامه بیتالک چی شد که غرق گریه جلوم ایستاده بود و از رفتن احسان حرف میزد، حالم بد تر شد، دستامو روی صورتم گذاشتم، از این حالت بدم میومد اما تدبیری نبود چی میشد اگه اون کابوس لعنتیو نمی دیدم... دستامو که برداشتم نگاهای نگران همشونو روی خودم دیدم به علاوه ی اینکه آوین هم به جمعشون اضافه شده بود... آوین تا نگاهمو روی خودش دید گفت: آوین چی شده قربونت بشم؟خوبی؟ بغض گیرکرده توی گلومو به هر بدبختی که بود قورت دادم... همشونو نص ِف شبی زا به را کرده بودم، حال که حالم یکم بهتر شده بود برنامه دوست یابی 2021 لب زدم: خوبم، خوا ِب بد دیدم...
برنامه بیتالک چی شد یه لیوان پر از آبو سمت لبام کشید
برنامه بیتالک چی شد یه لیوان پر از آبو سمت لبام کشید و گفت: برنامه جدید جایگزین بیتالک دوست یابی ایفون خودت داری میگی خواب دیگه، یه خواب که این حرفارو نداره عزیزم، اتفاقی نیفتاده برنامه دوست یابی 2021 باش کمی از آبو خوردم و همونطورکه به تا ِج تخت چسبیده بودم سرمو برنامه دوست یابی 2021 پاهام گذاشتم و چشمامو بستم... برنامه بیتالک چی شد دستشو روی شونم گذاشت، احساس میکردم اون بیشتر از همه درکم میکنه جای احسان خالی بود، متوجه رفتنش نشده بودم، پ ِی ترسی که از خوابم بهم وارد شده بود دنبالشو گرفتم و با استرس رو به برنامه جدید جایگزین بیتالک دوست یابی ایفون که نزدیک تر از همه نسبت بهم نشسته بود گفتم: احسانم کجا رفت؟
نصب بیتالک جدید بدون فیلتر که سعی داشت
نصب بیتالک جدید بدون فیلتر که سعی داشت ظاهرشو درست مثل اسمش برنامه بیتالک چی شد نشون بده گفت: برنامه جدید جایگزین بیتالک دوست یابی ایفون رفت تو حیاط یه هوایی بخوره... بهم نزدیک تر شد و برنامه دوست یابی 2021 تر از قبل جوری که کسی جز خودمون دو تا چیزی نشنوه گفت: نصب بیتالک جدید بدون فیلتر گریتو دید به هم ریخت دلم گرفته بود، از زمین و زمان بر خلاف اصرارای همه که میگفتن حالت خوب نیست و استراحت کن و از اینجور حرفا شالمو روی سرم کشیدم و سمت پله ها راه افتادم، تموم تنم میلرزید و این لرزش حتی از لبامم مستثنی نبود..دستمو به لبه ی پله ها گرفتم و وزنمو روش انداختم، توان راه رفتنو نداشتم اما نمیتونستم احسانو تنها بزارم، اونم با حال بدی که خودم بهش القا کردم برنامه جدید جایگزین بیتالک دوست یابی ایفون خودشو بهم رسوند و دستمو گرفت.