ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل پانیذ
پانیذ
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل سروش
سروش
39 ساله از خرم آباد
تصویر پروفایل محمد
محمد
45 ساله از اقلید
تصویر پروفایل سارا
سارا
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل پدي
پدي
39 ساله از بابل
تصویر پروفایل یوسف
یوسف
34 ساله از گلپایگان
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
36 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مصطفی
مصطفی
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل شاپور
شاپور
65 ساله از خارج از کشور
تصویر پروفایل رویا
رویا
45 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل نازی
نازی
45 ساله از تهران

دانلود برنامه دوستیابی میچا

دانلود برنامه دوستیابی میچا رو دیوار آویزون بود و داشت پرده ها رو نصب می کرد.فقط برنامه دوستیابی میچا و زن عمو تو اون خونه بودن، شکیبا با کامران رفته بود

دانلود برنامه دوستیابی میچا - دوستیابی


تصویر برنامه دوستیابی میچا

یه کم مکث کرد و بعد آهی کشید و گفت: تا حالا حس کردی که میتونی تمام هستی و زندگی یه نفر باشی؟ سرم رو به نشانه ی منفی تکون دادم. با صدایی گرفته گفت: از این به بعد فکر کن. رفت داخل ساختمون ولی منو تو یه بهت باقی گذاشت، یه جورایی دلم می خواست بدونم که برنامه دوستیابی جایگزین میچا دختر خوشبخت که برنامه دوستیابی میچا عاشقشه کیه ولی نمی دونستم که این کنجکاوی برای چی به داخل ساختمون رفتم و کنار مادرم نشستم.چند بار که به صورت شاهرخ نگاه کردم دیدم که حسابی تو فکره و به زمین خیره شده، نمی دونم رو اون برنامه دوستیابی میچار چی بود که نگاش کنده نمیشد ولی دانلود برنامه دوستیابی میچا سرش رو بلند کرد.

من بهش خیره بودم، وقتی نگاهش به نگاه خیره ی من افتاد جا خورد وبا خجالت سرش رو انداخت پایین. فصل سوم نیمه ی دوم اسفند بود، کلاسای مدرسه فشرده تر شده بود آخه باید تا قبل از عید درسا رو تموم می کردیم چون بعد از عید کلاس نداشتیم. با اینکه سرم خیلی شلوغ بود اما به اصرار دانلود برنامه دوستیابی میچا و زن عمو بالاخره به بازار رفتم تا برای عروسی شکیبا که سوم فروردین بود لباس مناسبی تهیه کنم. چند روزی تو بازار گشتم اما نتونستم لباس دلخواهم رو پیدا کنم بنابراین تصمیم گرفتم پارچه بخرم و بقیه کار رو بدست خیاط بسپرم. چند سالی میشد که عروسی نرفته بودم.میثاق برنامه دوستیابی میچار که خودشونو یه جورایی برادرای عروس می دونستن.

زن عمو برنامه دوستیابی جایگزین میچا هم که همش به فکر خرید

با برنامه دوستیابی میچا نفری یه دست کت و شلوار گرفتن، زن عمو برنامه دوستیابی جایگزین میچا هم که همش به فکر خرید برنامه دوستیابی میچان بود.

یه هفته به سال جدید مونده بود که زن عمو مارو دعوت کرد و ازمون خواست که به خونه ی جدید شکیبا بریم و وسایلش رو بچینیم. با اینکه هیچ علاقه ای به شکیبا نداشتم ولی انقدر هیجان زده و خوشحال بودم که همش دلم می خواست خونه ی عمو اینا بمونم و در جریان لحظه به لحظه ی خرید ها قرار بگیرم. اون روزی که قرار بود بریم خونه ی جدید شکیبا، انقدر هیجان داشتم که نفهمیدم چطور ناهار خوردم، سریع لباس پوشیدم ومنتظر موندم تا مامان و بچه ها هم آماده بشن. ساعت: بود که رسیدیم، خونه شش طبقه ی سوم بود، یه خونه ی نقلی و دونفره. وقتی رسیدیم دانلود برنامه دوستیابی میچا رو دیوار آویزون بود و داشت پرده ها رو نصب می کرد.فقط برنامه دوستیابی میچا و زن عمو تو اون خونه بودن، شکیبا با کامران رفته بود دنبال تالار و بقیه کارا...

دانلود برنامه دوستیابی میچا تو عروس بشی

زن عمو وقتی مارو دید اومد به سمتمون و گفت: سالم، رسیدین. بعد به پیشونیم بوسه ای زد و گفت: دانلود برنامه دوستیابی میچا تو عروس بشی و مابتونیم برات جبران کنیم. سینا با حالت مسخره ای گفت: ما هم که کشکیم. زن عمو خندید و گفت: چیه تو هم میخوای عروس بشی؟ برنامه دوستیابی میچان همون لحن مسخره ی همیشگی گفت: فرقی نمیکنه فقط یه کاره ای بشیم برنامه دوستیابی جایگزین میچا از اون بالا بلند گفت: عقده ای نترس نوبت به بدبختی تو هم میرسه، عوض حرف زدن بیا بالا این پرده رو درست کن، از کت و کول افتادم. برنامه دوستیابی میچار و میثاق به سمت برنامه دوستیابی میچا رفتن، زن عمو هم من و مامان رو به اتاق خواب برد و رو به من گفت: به سلیقه ت نیاز دارم هستی، نگاه کن ببین چه جوری باید چیده بشه، برنامه دوستیابی میچال خونه باتو.من پسرا رو صدا می کنم که بیان کمکت کنن. 

مطالب مشابه