برنج را از آبکش داخل عکس زنانی که صیغه میشوند که ته آن را برای ته دیگ با نان پوشانده ام، میریزم و آن را روی اجاق گاز میگذارم. نفسم را آه مانند بیرون میدهم. از این به بعد؟ کدوم بعد؟ عکس صیغه موقت فارغ بشی، ما هم زحمت رو کم میکنیم. شاید هم زودتر بتونم یه خونه پیدا کنم با بچه هام زندگی کنیم. قاسم آباد مشهد صیغه روی صندلی میز ناهار خوری آشپزخانه مینشیند و مشغول پر کردن کاسه های ماست میشود.
باز از این حرفها زدی؟ مگه خونه من خراب شده که تو با عکس زنانی که صیغه میشوند بری جای دیگه؟ تازه تو پولت کجا بود که هی خونه خونه میکنی؟ نمیخواهم از ماجرای پولها چیزی بداند. روی قابلمه دم کش میگذارم و زیرش را کم میکنم و مقابل زری مینشینم و مشغول پوست گرفتن خیار برای شیرازی امشب میشوم. نگاهش غصه دار است. نگاهم که با نگاهش زنان صیغه مشهد میکند. سر تکان میدهد. وای عکس صیغه موقت اینا هنوز نیومده من غصه ام گرفته. حوصله متلک های آزی و مادرش رو ندارم. خستهام کردن به عکس زنانی که صیغه میشوند!
زنان صیغه مشهد قوز شده است
میدانم با خانواده عکس زن صیغه کرج مشکل دارد و حضور من هم در این مدت برایش قوز زنان صیغه مشهد قوز شده است. ببخشید قاسم آباد مشهد صیغه منم واست دردسر شدم! با پوست خیار به شوخی پشت دستم میزند. دیوونه شدی؟ تو اگه نبودی که من عکس صیغه موقت با این شکم گنده باید از این تحفه ها پذیرایی میکردم تازه غر غرم میشنیدم. به صورت ورم کرده اش نگاه میکنم. انقدر وزنش رفته که موقع نفس کشیدن، صدای نفسهایش را میشنوم. صدای بسته شدن در خانه با صداهای گفتنهای امیر و صدای بم عکس زنانی که صیغه میشوند بزرگه.
زنان صیغه مشهد ببینیم چی میشه. فعال که قاسم آباد مشهد صیغه شما هستیم. دیگری در هم می آمیزد. زری روسری بلند و سیاهش را از پشت صندلی که رویش نشسته به سر میکند. چاقو را از دستم میگیرد.
زنان صیغه مشهد دختر اینا رو جمع کن. نمیخوام وقتی اینا میان توی آشپزخونه باشی. به سوی آنها میرود و با صدای بلند تعارفشان میکند. جلو پله کوتاه آشپزخانه میایستم. در اتاق سامی باز میشود و او دوان دوان به بفرمایید، خوش آمدید. سمت عمویش میدود و خودش را در آغوش او میاندازد و پشت سرش کیاوش و کیانوش بیرون میآیند و کز کرده کنارم می ایستند. دستم را دور هر دویشان حلقه میکنم و آنها را به خود میچسباند. عکس صیغه موقت عکس زن صیغه کرج. اومدی؟ مانی دستی به موهای سامی میکشد و روی زانو مینشیند تا هم قد او شود. چطوری مرد کوچک؟
سامی به سوی بچه ها برمیگردد و با دست به آنها اشاره میکند عمویی ببین، قاسم آباد مشهد صیغه اومدن پیشم که باهم بازی کنیم. تا نگاهش کنم. هیچ شباهتی بین او و امیر نمیتوانم پیدا کنم اما صورتش در عین مردانگی که دارد با آن موهای خرمایی روشن و چشمان سبز، بی اندازه او را شبیه آزاده کرده است. لبخند میزند و از جا بلند میشود. داداش زنان صیغه مشهد توی وضعیتی نیست که ما انقدر مزاحم بشیم ولی داداش گفت که شماتو رو عکس زنانی که صیغه میشوند ببخشید عکس صیغه موقت.
خیلی به شما زحمت دادیم. من به داداش گفتم زن تشریف آوردید و همه زحمتها افتاده گردن شما. -خواهش میکنم. خوش اومدید. زری ریز میخندد و نگاه خاصی به مانی میاندازد. مانی چه لفظ قلم شدی حال؟ ول کن این حرفها رو، خوش اومدی! امیر همراه عکس زن صیغه کرج روی کاناپه مینشیند و شروع به چرب زبانی میکند.