البته این فقط پذیرایی بود و سه طبقه دیگه و دوتا آشپزخونه خیلی بزرگ و. .. هم داره زن شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات تا ساعت ۵به مامان تو کارا کمک کردم و ناهارم و هم تو عمارت خوردم از عمارت زدم بیرون تا برم خونه و یکم استراحت کنم تا بازم به مامان کمک کنم وسط راه ارسلانو با دختر عمش دیدم از وسط راهشون رفتم کنار و سرم و کمی تکون دادم و با صدای آروم گفتم سلام زن صيغة شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات مثل همیشه با سر جواب داد ولی اون دختره که انگار از دماغ فیل افتاده هیچی نگفت و از کنارم رد شدن نمیدونم زن صيغة شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات از چیه این دختر خوشش اومده که میخواد باهاش ازدواج کنه...
ناراحت اهی کشیدم و راهمو ادامه دادم... ارسلان داشتم با قصد ازدواج شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات (دوستم) حرف میزدم که زن شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات اومد سمتمون و سینی نوشیدنی رو به سمتمون گرفت...
یه لیوان از روی سینی برداشتم.. سینی رو به سمت زن بيوه شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات گرفت..
قصد ازدواج شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات پوزخندی رو لبش نشوند و یه لیوان برداشت و به زن شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات خیره شد..
ازدواج شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات که زوم شده بود
نگاهی به قصد ازدواج شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات که زوم شده بود روی زن شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات انداختم و عصبی گفتم برو بعد از رفتنش زن بيوه شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات با صدای شیطون گفت چه قدرم که خوشگله...
کلک نگفته بودی از این دافا هم اینجا هست باید امشب مخ اینو بزنم خفه شو زن بيوه شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات اون اهل این کارا نیس امتحانش که ضرر نداره شاید مخشو زدم دستشو گرفت سمتمو گفت اصلا میخوای شرط ببندیم؟ زدم روی دستشو با حرص گفتم بری سمتش خونتو میریزم. با تعجب سرجاش ایستاد و یقه کتشو مرتب کرد خیلی خوب داداش مال خودت.. چرا میزنی من چم شده... چرا رو موقت شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات انقد حساسم.. دستمو روی صورتم کشیدم که شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات اومد کنارم...
دوتا لیوان دستش بود و یه لیوانو گرفت سمتم بخور عزیزم. لیوانمو نشونش دادم خودم دارم. با صدای لوسش گفت خب عزیزم حالا چی میشه اینو ازدست زنان صيغة شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات بگیری؟ کلافه لیوانو از دستش گرفتم و همشو سر کشیدم بلندشو بریم پیش دایی بابک... کارت داره بی حرف از جام بلند شدم و رفتم سمت بابا. ..
کنار بابا ایستادم و گفتم با زنان صيغة شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات کاری داشتین؟ آره پسرم من و کیوان امشب میخوایم نامزدی تو و شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات رو اعلام کنیم...
نمیخوام با موقت شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات ازدواج کنم
اما بابا من قبلا گفتم که نمیخوام با موقت شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات ازدواج کنم ارسلان بس کن این حرفا رو بابای شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات گفت بابک از پسرت مطمئن نیستی چرا اسم رو دخترم گذاشتی ما همه ی خاستگارای شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات رو بخاطر شما رد کردیم کیوان جان ببخشید الان همه چیو درست میکنم رو کرد به من زن صيغة شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات شمام بیا تو اتاقم باهات حرف دارم. از موقت شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات خوشت نمیاد یا کلا دوست نداری ازدواج کنی؟ من هم دوست ندارم ازدواج کنم و هم از موقت شمآره تلفن همسریابی با عکس و مشخصات متنفرم... اگرم ازدواج کنم با اون نمیکنم.