پس جایی نبود که بیان از امیر دفاع کنن. باز هم خوبه یه بار حق رو به من دادن. حرف زد، حرف زد، حرف زد. اصلا دلایلش واسم مهم نیستن، اصلا. مهم اینه امین باهات حرف زد؟ که هر چی باشه مردتر از برادرشه. خیلی مردتره. ک ی فکرش رو میکرد امین دخترباز، دو سال دوست دختر نداشته باشه اما علی و رباتهای دوستیابی تلگرام. . .. خستم، خیلی هم خستم. بیا اینجا ببینم. دستهام رو باز کردم و رباتهای دوستیابی تلگرام در بغلم جای گرفت. خودم خسته بودم، خودم کلافه بودم اما امشب فقط رباتهای دوستیابی تلگرام مهم بود. البته همیشه توی زندگیم اول دیگران مهم بودن به جز یک دفعه. سبد گل توی دستم رو مرتب کردم، بعد هم رو به ربات های دوستیابی تلگرام گفتم: پس چرا نیومد؟
نصب ربات دوست یابی کمی خودش رو بالا کشید
نصب ربات دوست یابی کمی خودش رو بالا کشید و گفت: نمیدونم، همه اومدن و انگار گذاشته آخرین نفر بیاد. کالفه کمی قدم برداشتم و به مسافرها نگاه انداختم. با دیدنش لبخندی زدم و گفتم: عه، سیاوش اومد. اومدش. سیاوش به سمت من اومد و مشتاقانه گفت: کو، کجاست؟! با دست نشونش دادم و گفتم: اوناها، اونجاست. نگاهی به ما کرد و لبخند زد. دستی براش با ذوق تکون دادم و منتظرش شدیم. ازش رد شد، به طرف من اومد و محکم بغلم کرد، توی بغلش گم شدم. خنده ای کردم و گفتم: بوی ایتالیا رو میدی. ازم جدا شد و به بغل ربات های دوستیابی تلگرام رفت.
جدیدترین ربات چت تلگرام: خوش اومدی داداش. حسام لبخندی زد و به اطراف نگاه کرد: راضی به زحمت نبودم. این چه حرفیه شما رحمتی حسام خان! لبخندی زد و بعد از رسیدن چمدونها به سمت پارکینگ فرودگاه رفتیم. کنار حسام قدم میزدم و ربات های دوستیابی تلگرام چند قدمی جلوتر مشغول کشیدن چمدونها روی زمین بود. حسام گفت: خوشحالم که خوبی. تا خوب رو چی حساب کنی. همین که میخندی یعنی خوبی. جات ایتالیا خالی بود، خیلی هم خالی بود. فلورانس بدون من حال نمیداد، نه؟ کلا ضدحال بود.
نصب ربات دوست یابی گفت
خنده ای کردم که نصب ربات دوست یابی گفت: بفرمایید، این هم ماشین. سوار ماشین جدیدترین ربات چت تلگرام شدیم و با کلی شوخ ی و خنده حرکت کردیم. جدیدترین ربات چت تلگرام: شبنم میری خونه خودتون؟ نه، میام خونه ی شما. حسام خنده ای کرد و نصب ربات دوست یابی گفت: نه جدی. رباتهای دوستیابی تلگرام باشه ای گفت و به سمت خونه ما حرکت کرد.