![ربات جدید دوست یابی با عکس ربات جدید دوست یابی با عکس](posts/2022/03/28/gmsvbtvxujo2nag8ltk5mz0d7f1weozhy6cifh3a.jpg)
اکثرا چهار نفر با هم بودیم.مهتاب زن آروم و کم حرفی بود گاهی اوقات از سنگ صدا در می اومد اما از اون نه. شاید هم به خاطر همین کم حرفی ش بود که خونه و زندگی شون آرامش داشت. شبها بعد شام، همه دور شومینه جمع می شدیم و حرف می زدیم. شمسی خانم انار دونه شده می آورد، میوه و تخمه می آورد، شیر و شیرینی می آورد تا سرمون گرم بشه و چیزی تو جمعمون کم نباشه.
گاهی اوقات وقتی حرف برای گفتن کم می آوردیم، منو سمیرا می نشستیم و به مشاعره ی ربات جدید دوست یابی و فرزین گوش می دادیم.شنیدن شعر بزرگی مثل ربات جدید دوستیابی واتساپ، اونم از زبان ربات جدید دوست یابی تلگرام خیلی خوشایند بود. جالب اینه که هیچکدومم کم نمی آوردن تو شعر خوندن. چند روزی می شد که برف شهر رو سفید پوش کرده بود و ربات جدید دوست یابی مو اوج خوشبختی من بود چون به هر بهانه ای چهار نفری از خونه می زدیم بیرون و زیر برف شونه به شونه ی همدیگه قدم می زدیم. یه روز بعد از ظهر بود که ربات جدید دوست یابی به اتاقم اومد و شاداب و خندون گفت: پاشو لباس گرم بپوش میخوایم بریم آدم برفی درست کنیم. با تعجب نگاش کردم، آخه تو عمرم این کارو نکرده بودم، زیر برف و بارون قدم زده بودم اما هیچ وقت بهشون دست نزده بودم، هیچوقت مامان اجازه نمی داد برف بازی یا آب بازی کنم. همیشه منو از این کارا منع می کرد.
ربات جدید دوست یابی تلگرام ازم می خواست
اما ربات جدید دوست یابی تلگرام ازم می خواست که تو این سن برم باهاش آدم برفی درست کنم. از نگاه من خنده ش گرفته بود، با نگاه شوخی پرسید: چرا اینجوری نگاه می کنی؟مگه چی گفتم؟ با خنده گفتم: آدم برفی؟ آره خب، مگه اشکالی داره؟
- نه، ولی آخه من بلد نیستم.
- منم بلد نیستم.
- پس چه جوری؟
- کاری نداره که، تورو پرت می کنم وسط برفا، روت برف می پاشم میشی آدم برفی، به همین سادگی...
با چشمایی گرد شده گفتم: فرهاد! خندید و گفت: جان ربات جدید دوست یابی! قری به سر و گردنم دادم و با ناز گفتم: آخه دلت میاد منو بزاری الی اون همه برف؟ شوخی کردم، اونقدرها هم که فکر می کنی سنگدل نیستم بابا. حاال هم کمتر دلبری کن، پاشو لباس گرم بپوش که فرزین و سمیرا منتظرن.
ربات جدید دوستیابی واتساپ کردیم و به حیاط رفتیم.
همه شال و ربات جدید دوستیابی واتساپ کردیم و به حیاط رفتیم.
همه جا پر برف بود. اولین گلوله رو من به سمت ربات جدید دوست یابی تلگرام پرت کردم.صدای خنده ش فضا رو پر کرده بود و با صدای بلند می گفت: گفتم که دشمن جون منی. بعد ربات جدید دوست یابی مو گلوله ی بزرگتری از برف رو به سمتم پرت کرد و برف و برف بازی شروع شد.انقدر تو سر و کله ی سمیرا و فرزین برف کوبیده بودیم که تمام صورتشون قرمز بود. با اینکه هوا خیلی سرد بود اما من هیچ سرمایی رو حس نمی کردم برعکس انقدر گرم بودم که می تونستم یکی دیگه رو هم گرم کنم. مهتاب وقتی صدای خنده و شادی ما رو شنید، ذوق زده به حیاط اومد و مثل بچه ها تو برف بازی بچه هاش شرکت کرد. اولین گلوله ی برفی ش انقدر سنگین و پر قدرت بود که منو نقش زمین کرد.از شدت خنده قدرت بلند شدن از جام رو نداشتم.همه فکر می کردن طوری م شده اما من بی خیال فقط می خندیدم.
ربات جدید دوست یابی که منو تو اون حالت دید نشست رو زمین و مشتی برف به صورتم پاشید و گفت: یخ بزنی، ترسیدم دختر. و من فارغ از همه ی دنیا فقط می خندیدم.چقدر زیبا و دلنشین بود خنده ی از ته دل.وچقدر شیرین بود طعم شیرین خوشبختی! وقتی همه از خندیدن و بازی خسته شدیم، ربات جدید دوستیابی واتساپ برامون تو اون هوای سرد و برفی شیر گرم آورد.