ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حمید
حمید
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل رویا
رویا
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل یاشار
یاشار
37 ساله از همدان
تصویر پروفایل محمد
محمد
35 ساله از مرودشت
تصویر پروفایل سحر
سحر
29 ساله از تهران
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل سارا
سارا
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل ساره
ساره
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیرحسین
امیرحسین
46 ساله از پاکدشت
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
31 ساله از شیراز
تصویر پروفایل سمیرا
سمیرا
36 ساله از اسلامشهر

رستوران ایرانی در ترکیه

رستوران ایرانی مونترال یک شب کنار رستوران ایرانی در پاریس روی یه تخت به خواب بره. .. رستوران ایرانی در استانبول مثلاً بخوام بهش حرکات ورزشی رو یاد بدم؟

رستوران ایرانی در ترکیه - رستوران ایرانی


رستوران ایرانی با غذا

کاش سوالی ازش نمی پرسیدم تا ناراحت بشه بعد از ص رف شام دلم نیومد تنها ظرف ها رو بشوره کنارش ایستادم و آب کشیدم. .. رستوران ایرانی از سادگی خودم خندم گرفت. .. اما این کشش خنده دار نبود. .. نگران کننده بود. بعد از تموم شدن ظرف ها هر کدوم به اتاق خودمون رفتیم. .. دراز کشیدم رو تخت و بازوم رو گذاشتم روپیشونیم. .. خوابم نمی برد! ناخودآگاه به کارهایی که بتونم دوباره موهاش رو لمس کنم فکر می کردم. .. رستوران ایرانی مونترال یک شب کنار رستوران ایرانی در پاریس روی یه تخت به خواب بره. .. رستوران ایرانی در استانبول مثلاً بخوام بهش حرکات ورزشی رو یاد بدم؟ هوم؟ یا. .. یا ببوسمش!

دست کشیدم روی صورتم. ..

اون طبق عادتش می رقصید اما من عادت نداشتم به این همه زیبایی تقصیر اونه یا رستوران ایرانی؟

به ساعت نگاه انداختم. ..

ساعت 3 صبح بود اما رستوران ایرانی تورنتو هنوز به خواب نرفته بودم!

کلافه از جام بلند شدم تا برم تو حیاط قدم بزنم. ..

اما فکر رستوران ایرانی از سرم نمی افتاد...

رستوران ایرانی نزدیک من بالاخره شب رو به سر کردم و خواب آلود رفتم رستوران ایرانی تورنتو. ..

در کل من کاری تو باشگاه نداشتم حمید به همه کار ها رسیدگی می کرد. این یکی از دستورات پزشکم بود که خودم رو به کار کردن مشغول کنم وگرنه همون سودی که از حسابم داشتم و سود شرکت و البته درآمد خود باشگاه فکر کنم ماهیانه درآمدم بود. بدون حتی تلاش و کار. .. جوری که رستوران ایرانی در استانبول پول برام ارزش نداشت!

حمید با صورت گرفته وارد اتاق کارم شد و در رو بست! چی شده؟؟ سرش رو گرفت بین دست هاش خانواده ملکا قبول نمی کنن بریم خاستگاری چرا؟

رستوران ایرانی در ازمیر و رسومات خودمون رو داریم

پدرش می گه ما رستوران ایرانی در ازمیر و رسومات خودمون رو داریم و به غریبه دختر نمیدیدم وا پسر به خوبیه رستوران ایرانی در پاریس! ملکا هم که تو رو می خواد پس کی داره آتیش می سوزونه؟ ملکا گریه زاری می کنه که من نمیرم، منو هم که خانوادش قبول نمی کنند، نگرانشم به پدرش بگو ما تمام رسم و رسومات شما رو انجام میدم میگه باید نزدیک خونه ی من خونه برای دخترم بخری میگه ما چهار شب مهمونی می گیریم خرجش رو تو باید بدی، تازه عروسی رو هم باید اونجا بگیریم و یک سال اول رو نزدیک خانواده ملکا زندگی کنیم. چه قدر زورگو پدرش!

دوتا شرط اولش گردن رستوران ایرانی تورنتو اما رستوران ایرانی در استانبول می تونی یک سال زندگیت رو ول کنی بری تو شهرستان زندگی کنی؟ نه ولی نمی تونم ملکا رو اونجا تنها بزام و خودم این جا زندگی کنم می رسی. رستوران ایرانی مونترال چی؟ فکر هیچ کسی رو جز خودت نکن نزار ملکا از دستت بره اما من رویی ندارم که باز از تو پول قرض کنم جمع کن رستوران ایرانی مونترال خودتو، به تو پول نمیدم که!

رستوران ایرانی در آنکارا خوش تیپ دارم

به یه رستوران ایرانی در آنکارا خوش تیپ دارم کادو عروسی میدم.رستوران ایرانی نزدیک من  جلوش بیا داداش هر چقدر احتیاجت بود بکش نه اصلا بگیر تو واسه این باشگاه کم زحمت نکشیدی با خجالت کارت رو از دستم گرفت و تشکر کرد فقط یادت نره منو هم دعوت کنی ها خندید: نه رستوران ایرانی خانم رو هم باید بیاری .

مطالب مشابه