![سامانه همسریابی سارا سامانه همسریابی سارا](posts/2021/10/05/fpuaseosngj40y9xedrziwumwocblrphlvdm6ykh.jpg)
سامانه همسریابی سارا، میزنم تو دهنت ها! جرات داری به همسریابی هلو دست بزن تا.... مثلا چیکار میکنی؟ لبهاش رو تا بناگوشش باز کرد و ذوقزده، نگاهم کرد و همراه با تکون دادن سرش گفت: زنگ میزنم به امیرعلی جونم، بیاد جمعت کنه! خیلی غلط میکنی! بیادب. بینزاکت، بی.... بی؟ پیدا نمیکنی؟ به سنت نمیخورد، ول کردم. وای! وای! وای! امیر چی میکشید از دست تو؟ سیگار! کم نیاری؟ آوردم ازت قرض میکنم. نمیدم که! اضافه بسته کردم، تو کیفم هست.حدودًا بیست دقیقهای گذشته بود که سر و کله ی مانی پیداش شد. جمع کن بریم. چی؟ برای چی؟ پرواز کنسل شد. به چه دلیل اونوقت؟پکر نگاهش کردم. خب که چی؟ زنگ بزن! به همسریابی هلو چه؟ نمیام. غلط میکنی. هوی! هوی! هوی! خیلی صمیمی شدی ها! دو خط بهت خندیدم، رو دادم. دو خط هم بزنم قهوه ایت کنم، خوبه؟ نمیام میگم. اصلا میخوام هتل برم. رو چه حساب.... ادامه ی حرفم با اومدن شخصی، قطع شد!
دختری از پشت سر سایت همسر یابی رایگان اومد
دختری از پشت سر سایت همسر یابی رایگان اومد و دست هاش رو بلند کرد، آروم روی چشمهای سامانه همسریابی سارا قرار داد و اصلا وجود سایت رایگان همسریابی با عکس رو ندید. انگارنه انگار که یه ماده خری هم اونجاست. همسریابی سارا تلگرام لبخنده کجی زد و آروم گفت: عشقم؟ دختر خندید و با صدای شادی گفت: دیدی اومدم؟ و بعدش هم برگشت به سایت رایگان همسریابی با عکس نگاه کرد و ماتش برد. خوده بی معرفتش بود. مهدیه! بغض آلود نگاهش کردم. یهکمی دیر بود واسه دیدن رفیق صمیمی قدیمم؛ یه حس شکست بهم وارد شد. انگار تیکه ی لق قلبم از جاش کنده شدتو این ماجرا، همه چیز به هم دیگه ربط داشت و من از فهمیدن این ربطها، عاجز بودم! انگار زمان برام وایساده بود! نه تنها من، بلکه سامانه همسریابی سارا و مهدیه هم حرف نمیزدن! نامزد سایت همسر یابی رایگان، رفیق من بود؟ زودتر از من، مهدیه لب به حرف باز کرد: مهسام؟ آجی قدیمیم؟
کجا بودی تو، دورت بگردم همسریابی هلو!
کجا بودی تو، دورت بگردم همسریابی هلو! بودم...بین تمام دردها و نبودنات! این حرف رو نزن، همسریابی سارا تلگرام میدونه چهقدر دنبالت گشتم. نگاهی به سایت همسر یابی رایگان انداختم. نامرد تو که میدونستی همسریابی هلو کجام؟! جدًا؟ شمارهم رو هم نداشتی؟ سریع گوشیش رو بالا آورد. ببین، گوشی قبلیم چی بود؟ سامسونگ و سفید بود! این فرق داره، نه؟ آره. گوشیم رو دزد برد. سیم کارتمم باهاش رفت. حتی نتونستم بهت زنگ بزنم بگم. ناراحت نشدم نیومدی، فقط دلم برات کباب شد. مهد! جان دل من؟ عشق همسریابی هلو!
تا خواستم بگم خیلی دوستت دارم و دلم برات تنگ شده بود؛ سامانه همسریابی سارا مثل قاشق کثیف، وسط ابراز علاقهمون پرید! اولا که عشقت منم! ثانیًا، مهسا جان راه بیفتین خونهی سایت رایگان همسریابی با عکس بریم با همدیگه حرف بزنیم. ثالثًا، گشنهتون نیست ملت؟ مهدیه لبخند گشادی زد و گفت: یه فیل بیار با هم بخوریم. سه تایی؟ آره عشق خواهر. جدی بریم سوار شیم. تو راه تصمیم میگیریم چی بخوریم. سوار ماشین شدیم و همسریابی سارا تلگرام آهنگ رو پخش کرد