![آدرس ساىت همسرىابى آدرس ساىت همسرىابى](posts/2021/10/20/reamsp40qc6yxyqjclouvdxpfbsd8zouwnjt5hh2.jpg)
خشم خودمو رو دندونامو دستم خالی کردم. این چه غلطی کرده میخواد با سايت همسريابي بهترين همسر بره بیرون بره خرید. به معنی واقعی گلمه سرم سوت کشید رفتم بیرون از اتاق و رفتم پایین از پله ها نشستم رو یکی از مبلا. چرا سايت همسريابي فکر منو غرورمو نمیکرد لعنتی نمیدونه من چی میکشم هرچه قدرم این یه نقشه باشه.لزوم خرید رفتنو نمیدونم لعنت بهش. لعنت به این دلم که به ساىت همسرىابى بسته شد من. ...
سايت همسريابي دوهمدم با اون همه غرو ببین حالا دل لعنتیم. ..کجا گیره و چطوریم گیر شده طوری که دیگه غرورم نمیتونه جلوشو بگیره اصلا غرورم محو شده. موامو چنگ زدم. صدای پای سايت همسريابي اومد داشت میومد پایین از پله ها امیرم همراهش بود امیر داشت یه سری مسائل واسش توضیح میداد. لعنت بهت سايت همسريابي همدم ببین زنت چطوری جلو چشمت داره با یکی دیگه قرار میزاره. نگاه کن چه تیپیم زده چه بزک دوزکیم کرده. پیشونیم از شدت اخمی که کرده بودم درد گرفت وتمام خشمم با مشت کردن دستم میخواستم خالی کنم. دختره احمق. و بی هیچ حرفی حتی نگاهی از در خارج شد. سرمو بین دستام گرفتم تو به غیرتت سايت همسريابي دوهمدم اسم خودتو گذاشتی مرد... دستی روی شونه ام قرار گرفت.
سايت همسريابي همدم آروم باش داداش من.
سايت همسريابي همدم آروم باش داداش من. چته مگه نگفتم اول توکل کن و بعد اعتماد به سايت همسريابي هلو داشته باش. امیر به ساىت همسرىابى اعتماد دارم ولی به اون الدنگ ندارم میفهمی. هرچی دغ و دلی داشتم سر امیر با حرفام خالی کردم. اونم انگار حالمو درک میکرد هیچی نمیگفت. بعد از شنیدن حرفام رفت بالا. احسان و عسل هم اومدن. احسان تو خودش بود رفت سمت آشپز خونه. بی حوصله منتظر امیر بودم که بیاد پایین. حیف که آدرس بلد نبودن واگرنه لزومی نداشت من برم. تو فکر خودم و اون آنای لعنتی بودم که به وقتش حسابشو میرسیدم.
سايت همسريابي هلو بیا اینو بخور یکم آروم شی. یه لیوان شربت که چند تا یخ روش بود. از دستش گرفتم یه نفس سرکشیدم.لیوانو گذاشتم روی میز.حرفی نزدم و به یه نقطه خیره شده بودم. سايت همسريابي همدم هرچند که خوش نداری منو ببین. اما خواستم یه چیزی بگم. ساىت همسرىابى قبل از رفتن امد پیش من بهم گفت.... هیچی بیخیال. .. نگم شاید بهتر. آخه ازم خواست چیزی نگم بهت. احسان بگو. سايت همسريابي شيدايي تو هیچ وقت اینطور نبودی خیلی منطقی فکر میکردی. اما امروز تو آلاچیق اصلا با آند درست صحبت نکردی. میدونی من به سايت همسريابي حق میدم بابت هر رفتاری که با تو داشته باشه وقتی تو بین بچه ها اونطوری باهاش حرف زدی ینی غرورشو شکستی.
بین سايت همسريابي هلو من تاحالا به هیچ دختر اندازه سايت همسريابي اعتماد نداشتم
بین سايت همسريابي هلو من تاحالا به هیچ دختر اندازه سايت همسريابي اعتماد نداشتم میدونم توام همین حرف من ته دلت. ای بابا احسان نمیفهمی من چی میکشم.بابا به فرض که حرف تو درست سايت همسريابي موقت هلو خیلی آشغاله. درک کن که این باشه حالم. حالا بگو چی گفت. قول که بین خودمون بمونه. و حتی به خودشم نگی. اه آره بابا. ساىت همسرىابى میگفت ازت خیلی دلگیره بخاطر اون حرفات و طرز فکرت. میگفت چون از تو انتظار این حرفا رو نداشته خیلی شکسته پیش بقیه.میگفت اگه. ..اگه تورو ببینه و چشم تو چشمت بشه منصرف میشه. چه جالب با چه حرفایی رو کاراش سر پوش میزاره.. .... رفتیم واسه خرید...