ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل امیر
امیر
39 ساله از قروه
تصویر پروفایل رها
رها
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از ساری
تصویر پروفایل علیرضا
علیرضا
26 ساله از بندر عباس
تصویر پروفایل پروانه
پروانه
36 ساله از کرج
تصویر پروفایل آیدین
آیدین
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل رویا
رویا
45 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل گلستان
گلستان
31 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل ابوذر
ابوذر
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل لادن
لادن
31 ساله از تهران
تصویر پروفایل ملیحه❤️
ملیحه❤️
40 ساله از سمنان

سایتهای مجاز همسریابی کدام هستند؟

ببین منو! سایت های همسریابی مجاز در ایران تنها کسی هستی وقتی بهش فکر میکنم و یادم میارم که باهاش قراره برم ته غربت، یه لبخند، از تهته دلم میاد روی لبم!

سایتهای مجاز همسریابی کدام هستند؟ - همسریابی


آدرس سایتهای مجاز همسریابی

دخترهی پررو! کی بهت یاد داده مثل لاتا، آدامستو بجویی و آهنگ بخونی تو کوچه؟ تلخ خندی زدم؛ اون چه میدونست از حال سایتهای مجاز همسریابی؟ ببخشید امیر، دیگه تکرار نمیکنم. عیبی نداره. حالا پاشو غذاتو بخور. اولش میلی نداشتم ولی تا بوی قارچ به مشامم خورد از خود بیخود شدم و شروع کردم به خوردن. بعد از ناهار، امیر همونطور که داشت آشغالها رو جمع میکرد گفت: بهنظرت الان پاساژها بازن؟ نمیدونم. بریم حالا اگه باز بود که داخل میریم. باز نبودم که تو ماشین میمونیم یه ُچرتی میزنیم. بچه جون من امشب خیلی خوابیدم دیگه خوابم نمیبره که! سایت های همسریابی مجاز در ایران بخواب اگه پاساژی چیزی پیدا کردم، بیدارت میکنم حالا. خمیازهی درازی کشیدم و گفتم: (باشه) صندلی رو خوابوندم و چشمهام رو بستم.  با تکونهای دست امیر بیحوصله از جام بلند شدم. هان؟ چی میگی تیمور مشنگ؟ چشماش و گشاد کرد. بیتربیت! پاشو ببینم یک ساعته خوابیدی. پاساژها باز کردن ولی تو هنوز خوابی. کش و قوسی به بدنم دادم. پس بپر بیرون بریم خرید! نگاهی انداخت و با تاسف سرشو تکون داد.

دست امیر اسامی سایت های همسریابی مجاز در ایران گرفتم و شل و ول از خیابون رد شدم.

دست امیر اسامی سایت های همسریابی مجاز در ایران گرفتم و شل و ول از خیابون رد شدم. داخل مغازه ها اصلا نمیدونستم چی بخرم. خب الان من باید چی بخرم؟ لباسهایی که آستین بلند باشن و قدشونم تا زیر زانوت باشه فوقش! سایتهای مجاز همسریابی نمیذارم لباس باز بپوشی. با بهت گفتم: جنگه مگه؟! چپکی نگاهی بهم کرد و گفت: نگو که میخوای از این لباسها بازتر بپوشی! چه ربطی داره؟ من میگم تو سلیقت خوب نیست. بذار خودم انتخاب کنم؛ راضی نبودی هرکار خواستی انجام بده. سری تکون داد و من به سمت رگالهایی که وسط مغازه گذاشته بودن، رفتم. چندتا پیرهن مناسب برداشتم و برای پرو رفتم. اولی یه پیرهن که بالاهاش تنگ بود و پاییناش گشاد میشد و رنگ نیلی داشت. دومی یه پیراهن آستین بلند به رنگ قرمز ملیح بود. سومی یه ساحلی خوشگل با یه کت لی بود. از این سه تا بیشتر از بقیه خوشم اومده بود. از پرو بیرون رفتم و روبه فروشنده گفتم: چهقدر بدم بابت این سه تا؟ نگاهی به بقیهی لباسهای تو دستم انداخت. فروشنده: همهی این هفت و هشت تیکه لباس رو همسرتون حساب کردن. الانم بیرون منتظرتونن.

با تعجب نگاهش کردم و بعد از اینکه لباسها رو برام سایت های همسریابی مجاز در ایران پاکت گذاشت، از مغازه بیرون زدم. به سمت امیر رفتم.64 چرا همهش رو خریدی آخه؟ امیر: چون جدیدی از سلیقت خوشم اومد. به مسخره دهنم و کج کردمو جلوتر ازش راه افتادم. خودش رو تند بهم رسوند. امیر: میگم چیز دیگهای نمیخوای؟ نه مرسی. بریم یکم بگردیم ثبت نام در سایت همسریابی مجاز به ساعت پرواز زیاد نمونده. با غم نگاهم کرد و گفت: ناراحتی؟ بابت؟ امیر: اینکه خانوادت نمیان واسه. مگه قراره نیان؟ سرش رو انداخت پایین: بابات گفتش ثبت نام در سایت همسریابی مجاز...بهت بگم...حق نداری دیگه به اون خونه برگردی. خیلی جدی نگاهش کردم. راست میگی؟ اون همین اسامی سایتهای مجاز همسریابی گفت؟ سری تکون داد. دیگه نمیتونستم جدی باشم و روی صورتم نقاب شادی بزنم. همونطور که داشتم گریه میکردم دیدم امیر تازه وسایلها سایتهای مجاز همسریابی داخل صندوق گذاشته. تا قیافیهی اشکآلود من رو دید گفت: مهسا خواهش میکنم. آخه گریهی چی عزیزم؟ گریه نداره به نظرت؟ سایتهای مجاز همسریابی طرد شدم. میفهمی؟ طرد. ببین منو! سایتهای مجاز همسریابی تنها کسی هستی وقتی بهش فکر میکنم و یادم میارم که باهاش قراره برم ته غربت، یه لبخند، از تهته دلم میاد روی لبم! پس اینقدر خون منو توی شیشه نکن با اشکات.

دیگه گریه نمیکردم. اسامی سایتهای مجاز همسریابی امیر و داشتم.

دیگه گریه نمیکردم. اسامی سایتهای مجاز همسریابی امیر و داشتم. اون الان هم برام خانواده بود، هم دوست! ازکنارش فاصله گرفتم و با لبخند نگاهی بهش کردم. خوب بلدی حال آدمو خوب کنی! چپ چپ نگاهم کرد و سوار شد. شک داشتی مگه؟ نچی گفتم و با بلوتوث، گوشیم رو به ضبط وصل کردم. آهنگ رو پلی کردم و باهاش خوندم ولی نگاههای بد امیر رو گاهی به خاطر آهنگه حس میکردم. آخه خیلی آهنگه غمگین بود!  یکم تو شهر چرخ زدیم و بام تهران رفتیم و خرت و پرت خوردیم، حالا تو ماشینیم که فرودگاه بریم. دوست نداشتم اینجوری به آرزوهام برسم، ولی.... تقدیر من همیشه با بدی نوشته شده بود. ایندفعه میخواستم خودم، همونطور که میخوام و آرزومه دنیامو بسازم. بعد از تحویل بار و کارهای رو مخی دیگه، درحالیکه سوار هواپیما میشدیم، نگاهی به کل محیط انداختم. نفس آه مانندی کشیدم و سوارشدم. صندلیم کنار امیر، آخر هواپیما بود. بعداز نشستنم، امیر به صورتم نگاهه دقیقی انداخت. حالت خوبه؟ رنگ به رو نداری ها! نه خوبم؛ فقط یکم بیحوصلهام. اگه ناراحت نمیشی، میخوام هدفون بذارم. این چه حرفیه؟! بذار؛ منم یکم کتاب میخونم. سری تکون دادمو هدفونمو گذاشتم تو گوشم و نفهمیدم چیشد که بعد از چندتا آهنگ خوابم برد. با تکونهای دست امیر از خواب پریدم. چون هدفون رو سایت های همسریابی مجاز در ایران گوشم ندیدم و احساس میکردم چیزی شده؛ هول شدم و سریع گفتم: چیزی شده؟ ها؟ سقوط کردیم

مطالب مشابه