واقعا نمیدونم سایت بهترین همسر ایرانی چش شده بود دلم واسش خیلی سوخت نمیدونم چی دیده بود.یا چی شنیده بود. تو پذیرایی رو مرتب کردم و ظرفای کثیف شامو شستم غذارو گذاشتم تو یخچال.داشتم تلوزیون میدیدم که خوابم برده بود.وبا سرما تو خودم جمع شده بودم احساس کردم دارم یخ می زنم بیدار شدم برم بخوابم نمیدونم چرا پاهام منو کشوند سمت اتاق آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی رفتم دیدم سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی نبود حتما هنوز تو بالکن رفتم جلو در بالکن دیدم بله نشسته رو صندلی و پاشو انداخته رو میز وخیره شده به روبروش وسیگار میکشه.
پتو برداشتم از رو تختش و رفتم کنارش سیگارو که دیگه چیزی ازش نمونده بوداز دستش گرفتم وتو جا سیگاری خاموش کردم پتوشو انداختم رو پاهاش و تا گردن بدنشو پوشوندم.گفتم شب بخیر و امدم تو رفتم تو اتاق دراز کشیدم تا بخوابم اما فکر اجازه خواب بهم نمیداد هرشب با فکر تجاوز اون نامرد میخوابیدم نذار اینجور آدمایی راست راست بگردن نذار خوش باشن.با حس سر بار و اضافه بودن خوابم برد. خیلی زود واسه بیدار شدم هر کاری کردم خوابم نبرد شروع کردم به خوندن بعد از واسه سایت بهترین همسر ایرانی صبحونه درست کردم.که بی صبحونه نره سر کار.
ساعت شیش بود که سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی از اتاق اومد
ساعت شیش بود که سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی از اتاق اومد بیرون سالم آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی صبح بخیر با دیدنش دلم ریخت... زیر چشماش کاملا گود افتاده بود وقرمز بودن موهای ژولیده سایت بهترین همسر ایرانی صبحونه آمادست میل ندارم آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی اونجوری که نمیشه بری شرکت.دیشب هم شام نخوردی. آنا رو اعصابم نرو میگم نمیخورم یعنی نمیخورم. چشم. یه شکلات و یه لیوان آب پرتغال برداشتمو با قدم های تند به طرف سایت بهترین همسر ایران رفتم که داشت کتشو جلو آینه تنش میکرد پشت سرش لیوانو گرفتم بالا که حدودا وقتی برگرده بزارم تو دهنش وصداش زدم.آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی این مال توئه برگشت که دقیقا آب میوه روبروی دهنش بود.میخواست اعتراض کنه که لبه لیوانو فشار دادم به لباش تورو جون سایت بهترین همسر ایران بخور تا وسطاش با اخم خوردو شکلاتم گذاشتم تو جیبشو سرشو عقب کشید.
این کارا و لوس بازیا یعنی چی ها؟ نوش جان! رفتم سمت در و درو باز کردم و به حالت تعظیم خودمو خم کردم دستمو رو به بیرون گرفتم و گفتم بفرمایید اعلاحضرت.به جرات میتونم بگم خندش گرفت اما لبو تکون نداد فقط یکم چشمش جمع شد. ظهر نمیام خونه.و رفت تو آسانسور منم بهش خیره شدم تا درو بست منم درو بستم و اومدم تو. تصمیم گرفتم برم اتاق آری چشم قشنگو تمیز کنم.رفتم تو اتاقو کمدو مرتب کردم و بعد رخت چرکاشو اوردم انداختم تو لباس شویی وباز برگشتم جاروبرقی کشیدم وبعد شروع کردم به تمیز کردن کتاب هایی که چندتایی ازش آلبوم عکس بود دوتا از آلبوما مختص به زیبا بود یکی که خانوادگی بود واقعا قشنگ بود تو اون عکسا متوجه شدم که سایت بهترین همسر ایرانی رابطه خوبی با خانوادش داشته اما الان کجا و اون موقع کجا یعنی انقدر عاشق زیبا بود که چشم رو عزیز ترین کساش بست
چه عکسایی همه مدلی با سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی داشت.
آلبوم تموم شدو رفتم سراغ آلبوم بعدیش که عکسای زیبا خانم بود هه اونم چه عکسایی همه مدلی با سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی داشت. با کنار ساحل فقط یه مانتو بهاره تنش بودویه ویلا پشت سرش این محتوای عکس بود. بعدپایین عکسا نوشته بود تقدیمی ب عشقم. چقدر با حیا واسه من که دخترم بی حجابی زیبا جلو دیگران خیلی توذهنم بد جلوه داده بود دیگه اریا رو نمیدونم. آلبومو برداشتمو اتاقشم یه دستمال کشی کردم.رفتم بیرون که گوشیم یه تماس بی پاسخ داشت شماره رو نگاه کردم آرمان بود زدم رو دکمه تماس. الو سلام آقا آرمان خوبین سالم ممنون زن دادش خوبی؟زن داددش آماده شو بیام دنبالت امشب خونه بابا دعوتی.