![آدرس سایت دوهمدم آدرس سایت دوهمدم](posts/2021/11/01/9oszj2pmqnd3oev4ivrhbicgmw1axrq0jh6tu7tx.jpg)
کرم و مرطوب کننده هم که جای خود دارد. لباسم رو پوشیدم و کفشهام سایت دوهمدم همسریابی پام کردم. سرویس طلا رو انداختم و با افتخار به خودم خیره شدم. سایت ازدواج دوهمدم جدید خوشگل شده بودم! اعتمادبه نفس هم که اصلا ندارم. دامن پیرهنم رو تو دستم گرفتم و به سمت در قدم برداشتم. صدای سایت دوهمدم فارسی و شادی از پایین میاومد. خواستم در رو باز کنم که تقی بهش خورد و پشتبندش صدای امیرعلی سایت همسریابی دوهمدم آناهیتا شد: مهسا حاضری؟ آره. و در و باز کردم. سرش و بلند کرد و خیره سایت دوهمدم ثبت نام کرد. نگاهی به تیپش انداختم. بلیز مردانه ی جیگری و کراوات مخلوط رنگ، مشکی، جیگری با کت و شلوار مشکی رنگش سایت ازدواج دوهمدم جدید اون رو جذابتر کرده بود. صداش زدم: امیرعلی؟ ب... بله؟ بریم دیگه. بریم.
راستی، سایت همسریابی دوهمدم صفحه اصلی تو چشم شدی!
راستی، سایت همسریابی دوهمدم صفحه اصلی تو چشم شدی! احیانًا خودت رو سايت دوهمدم آینه دیدی؟ یعنی منم خوب شدم؟ سایت دوهمدم همیشه جذاب منی! قهقهای زد و گفت: تو این زبون رو نداشتی چه غلطی میکردی؟ هیچی. میاومدم واسه سایت دوهمدم رو برمیداشتم. ماشالله صد متره. یه پنجاه مترشم واسه من بده. دستش رو جلو آورد و گفت: خیلی پررویی. افتخار میدی؟ بله که میدم. بازوش رو گرفتم و به قول سودای بیمعرفت، مثل میمون آویزونش شدم. همونطور که از پلهها پایین میاومدم، نگاه به جمعیت انداختم. یواشیواش حواسشون جمع ما شد! به جرأت میتونم بگم زیباترین زوج اون شب بودیم. به پایین پله ها که رسیدیم دیجی گفت: خانومها و آقایون عزیز. به افتخار مهسا و امیرعلی جفت چشمگیر امشب! صدای دست و سوت سالن سایت دوهمدم همسریابی برداشت. یکم که با بعضیها سلام و احوالپرسی کردیم. صدای سایت دوهمدم در تلگرام تو سالن پخش شد و من طبق معمول با شنیدن صداش جو گرفته شدم.
امیر سایت همسریابی دوهمدم آناهیتا شد و رو به روم ایستاد.
امیر سایت همسریابی دوهمدم آناهیتا شد و رو به روم ایستاد. سايت دوهمدم: پرنسس زیبایی امشب، افتخار رقص میدین؟ اوم، چون سایت همسریابی دوهمدم صفحه اصلی محترم بودی و خوشگل شدی قبوله، باشه! بچه پررو. با هم به وسط پیست رقص رفتیم و اطراف خالی شد. همونطور که دوتا دستام تو دستش بود، هردو همون طور که نگاه به هم میکردیم گرفت،بقیه ی سایت دوهمدم هم همونجور گذشت. دیگه داشتیم با حرص سایت دوهمدم در تلگرام رو برای هم میخوندیم. دستم داشت تو دستای امیر خورد میشد!
چرخی زدم و پارنترم عوض شد.... سایت دوهمدم ثبت نام رو به چشمای شیطون و بّراق هاکان دوختم. اخمی کردم و به ادامه رقصم رسیدم. مهسا، خانوم؟ بله شما نمیخواین پیش امیر ما برگردین؟ نمیدونم. چطور؟ هیچ. همینطوری! هوم، سعی کن هیچ سوالی رو همینطوری نپرسی باشه چون تو گفتی. حوصلش رو نداشتم. چرخ دیگهای زدم تو بغل سايت دوهمدم رفتم. با خنده نگاهم کرد. امشب میخوایم با سایت دوهمدم همسریابی یه چیزهایی رو برات رو کنیم که.... تا خواست حرفش رو ادامه بده، سايت دوهمدم تموم شد و صدای جیغ و دست همهجا سایت دوهمدم همسریابی پر کرد. سر جای قبلیم نشستم و آب آلبالوی خوشمزه و خنکم رو سر کشیدم. کمی که گذشته، خسته شدم و سمت در حیاط رفتم. زیاد مهمونی جالبی نبود.