ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سیدرحمت
سیدرحمت
35 ساله از لردگان
تصویر پروفایل شیما
شیما
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل رویا
رویا
45 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل سارا
سارا
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل سعید
سعید
35 ساله از لاهیجان
تصویر پروفایل پانیذ
پانیذ
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل رها
رها
41 ساله از بابل
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرهاد
فرهاد
48 ساله از اسلامشهر
تصویر پروفایل علیرضا
علیرضا
46 ساله از بندر ماهشهر
تصویر پروفایل سید مهدی
سید مهدی
37 ساله از قم
تصویر پروفایل مارال
مارال
34 ساله از تهران

سایت شیدایی ورود به سایت بدون فیلتر

كانال همسريابي دائم یا با گوشی ور میرفت یا به رودخونه نگاه میکرد. ساعتای پنج بود دیگه هوا کم کم تاریک می شد. كانال همسر يابي با گفتنه: بهتر کم کم بریم

سایت شیدایی ورود به سایت بدون فیلتر - سایت شیدایی


لینک سایت شیدایی ورود

كانال همسريابي شيدايي در حالی که قلیون رو از لبش با فاصله نگه داشته رو کرد سمت صنم و گفت: خوشگل وحشی مگه تو اهل نوشیدنی هستی؟ صنم با پوزخندگفت: سایت شیدایی ورود شورش رو درآوردم. زیر چشمی نگاهش کردم و از سیگارم کام عمیقی گرفتم و دودش رو از ریه ام خارج کردم... چند ثانیه بعد سیگار رو اونطرف تر پرت کردم. چشمم به چایی ام خورد برداشتمش سر که بلند کردم چشم تو چشم مرد گستاخی شدم که امروز عجیب ازش بیزار بودم! اخماش تو هم بود، عصبی بود از چی داند! در همین حال که نگاهش بهم بود اما مخاطبش کانال همسر یابی در واتساپ؛ لب باز کرد: باید باهام بیاد کیش سمینار دارم معلوم نیست تا کی باشم تو مشکلی نداری؟ آخر حرفش چرخید و به صنم نگاه کرد. حیرت زده شدم ثانیه به ثانیه باهاش غیر قابل پیش بینی ترین بود. صدای قل قل شیشه قلیون هم آرامبخش بود هم رو اعصاب! صنم نگاهم کرد یکم رنگش پریده بود زمزمه کرد: میخوای بری؟ هوفی کشیدم و به كانال همسريابي موقت گفتم: آخرین بار که متر زدم خیلی دراز بود.كانال همسر يابي با تعجب دود قلیون رو از ریه خارج کرد و گفت: دختر چی میگی؟ منحرف ترین این جمع فقط میتونست كانال همسر يابي باشه...

نگاه از كانال همسريابي دائم برنداشتم 

نگاه از كانال همسريابي دائم برنداشتم و ادامه دادم: زبونم! احتیاج نبود حرفی که قرار بود از دهن سایت شیدایی ورود بیرون بیاد با خواهرم رو زحمتش رو یکی دیگه بکشه. کانال همسریابی تهران در حالی که با اون هیکل ورزیده اش چهارزانو نشسته بود دستاش رو تو هم گره کرد و گفت: کی صالح میدونن بانو علیه که به حرف بیان قرار بود حرف بزنی باهاش تو وقت داری اما من نه دختر جون. پلک آرومی زدم و با پوزخند رو ازش گرفتم و به صنم نگاه کردم: میرم به شرطی که قبول کنی خونه خانم بزرگ بمونی. صنم با تته پته گفت: م..مهم نیست کجا باشم که... تو نگران نباش. وسط حرفش پریدم: نگرانم میمونی خونه رادفر یا نه؟یک کلمه اس اگر مخالف باشی خیلی راحت قید این سفر رو میزنم. در حالی که میدونستم نمیشه دهن مردم رو بست برای عروسی و باید با كانال همسريابي موقت همسفر شد و رفت! صنم زمزمه کرد: باشه اگر تو میخوای سایت شیدایی ورود حرفی ندارم. سری تکون دادم و سر به زیر انداختم. نیم ساعتی نشسته بودیم فقط من حرف میزدم و كانال همسريابي در تلگرام و صنم كانال همسريابي دائم یا با گوشی ور میرفت یا به رودخونه نگاه میکرد. ساعتای پنج بود دیگه هوا کم کم تاریک می شد. كانال همسر يابي با گفتنه: بهتر کم کم بریم. مارو عازم رفتن کرد.

 یه سری وسیله برداشتم کانال همسریابی تهران هم همینطور

کتونی پام کردم و یه سری وسیله برداشتم کانال همسریابی تهران هم همینطور. خلاصه جمع و جور کردیم و به ویلا برگشتیم که از قضا سوپرایزم شدیم جهان اومده بود ویلا...اما حالش زیاد خوب نبود. عمو که سرسنگین بود اما وقتی زن عمو نزدیک كانال همسريابي شيدايي شد منم نزدیکش بود به كانال همسريابي موقت گفت: فکر کنم دوستای از بی خبرش بهش نوشیدنی دادن مادر حالش خوب نیست کاش یه دقیقه فشارش رو میگرفتی. كانال همسريابي در تلگرام کنار ما ایستاد و گفت: این وحشت ناک بد میشه حالش مگه خودش عقل نداره. چطوری سر از اینجا در آورده ؟ زن عمو نگران به جهان و بعد به كانال همسريابي شيدايي نگاه کرد: بهش گفته بودم میایم ویال باغ. پلک آرومی زدم و گفتم: عمو ناراحت شدن؟ سایت شیدایی ورود لبخند غمگینی زد و گفت: دلش نمیخواد اصلا هیچ وقت کسی رو تو این حال ببینه اللخصوص پسراش رو. سر تکون دادم میفهمیدم اون پدر بود؛بزرگ بود و فداکار نگاهم بهش افتاد که چطوری باخشم به روزنامه دستش زل زده بود مطمعن بودم تنها چیزی که الان حواسش پی اون نیست روزنامه است.

به جهان نگاه کردم كانال همسر يابي آروم زیر بغلش رو گرفت و به طرف پله ها رفتن... كانال همسريابي در تلگرام همنطور که داشت میبردش می گفت: لعنت به آدم بی جنبه صنم کنارم ایستاد همینطور که شالش رو از سرش باز میکرد گفت: مگه میشه معلوم نشه سمینار كانال همسريابي دائم چند روزه اس؟ نگاهش کردم و زمزمه کردم: من که سر درنمیارم از این چیزا. گفتم که اگر تو ناراحت باشی من هیجا نمیرم. پلکی زد و لبخند دلگرم کننده ای زد و گفت: خیالت راحت. من جام پیش عمو و زن عمو امنه. زن عمو در حالی که سینی چایی دستش بود از آشپزخونه بیرون اومد و سینی رو روی میز گذاشت و از اینطرف سالن عمو رو که ته سالن بودصدا زد و گفت: تازه دم با دارچین همونی که دوست داری تشریف نمیاری آقا؟ 

مطالب مشابه