ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل آدونا
آدونا
39 ساله از بروجرد
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
40 ساله از مشهد
تصویر پروفایل امیرحسین
امیرحسین
28 ساله از ورامین
تصویر پروفایل شیما
شیما
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل میثم
میثم
37 ساله از کرج
تصویر پروفایل احسان
احسان
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل پریزاد
پریزاد
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل مانا
مانا
41 ساله از شمیرانات

سایت نازیار هلو چند عضو دارد؟

دستی رو شونه ی سایت همسریابی نازیار هلو گذاشتم و زمزمه سردادم: مهم نیست به اشتباه یا به درست، تو چشمای تو سایت نازیار هلو اول از همه است

سایت نازیار هلو چند عضو دارد؟ - سایت نازیار


آدرس سایت نازیار هلو

امیدوارم تهدیدم کار ساز باشه و دفعه بعد فقط حرف بزنه کافیه بگه الو و من بفهمم خودشه. قطع که میکنم گوشی رو روی کانتر ول میکنم و به طرف میز میرم و دستی رو گونه های داغم میزارم و خودم رو با دستام باد میزنم، گرمم بود سایت هلو لب باز میکنه: یه مزاحم تلفنی فقط کم بود. پوزخندی زدم و برای خودمم ماکارانی کشیدم. لباسم رو با کمک آرایشگر پوشیدم راحت زیپ لباس بسته شد این یعنی تو این یک هفته باز هم الغر تر از قبل شدم. از اتاق کوچیک بیرون اومدم و خودم رو تو آینه نگاه کردم شبیه زن ها شده بودم دختری با موهای های لایت کرم طالیی لنز طوسی عسلی موهایی که با باز کردن فرق سر و شنیونی پایین سرم به بهترین شکل بهم برازنده بود. لباس بادمجونی رنگم و ناخن های تازه ترمیم فرنچ. هنوز هم خواهرم رو ندیدم اون طبقه بالا و من طبقه پایین سالن بودم. با گوشیم ور میرفتم و کمی بالاپایین میکردم که گوشیم زنگ خورد شماره سایت همسریابی نازیار هلو رو صفحه افتاد اتصال رو زدم

سایت هلو رو میگیره جواب نمیده

جانم سایت همسریابی نازیار هلو؟ لب باز کرد: سلام بابا خوبی، حاضر شدید؟ سایت نازیار هلو هر چی سایت هلو رو میگیره جواب نمیده! لب باز کردم: آخ گوشیش تو کیف منه سایلنته، الان گفتن تا یک ربع دیگه کار صنم تمومه. بگید سایت نازیار هلو دائمی راه بیوفته. سایت نازیار هلو دائمی باشه ای گفت و رفت خنده ام گرفت الان مثلا سایت نازیار هلو با من قهر بود که بهم زنگ نزد؟ صدای خانمی که مدیریت سالن رو داشت بلند شد: عزیزم برو بالا عروس خانم آمادس. سری تکون دادم و مانتوی کرمی ابایی روی دوش انداختم و شال حریر کرمی روی سرم انداختم کیفم رو برداشتم و کیف صنمم هم روی دوشم انداختم.

بالا رفتم با دیدنش یک لحظه نفس کشیدن یادم رفت خیلی شبیه مامان شده بود لنز آبی رنگش و موهای مشکی رنگش به طرز فوق العاده ای بسته شده بود و چند تار از موهاش فر های ریز شده و دورش ریخته شده بود. لباس شیری رنگش که کلی پوف داشت حسابی تو دل بروش کرده بود. جلو رفتم و آروم بغلش کردم و ازش جدا شدم: خیلی خوشحالم برات عزیزم. لبخندی زد و گفت: مرسی که همیشه هستی. خیلی خوشگل شدی. پلک آرومی میزنم و زمزمه میکنم: بچه اذیت نمیشه؟ برگشت و لباسش رو نشون داد و گفت: نه راحتم، بنداش رو گفتم شل بستن. سری تکون دادم که گوشی تک زنگی خورد سایت نازیار هلو بود، همزمان هم گفتن: عروس رادفر دامادش اومده.

دستی رو شونه ی سایت همسریابی نازیار هلو گذاشتم

دستی رو شونه ی سایت همسریابی نازیار هلو گذاشتم و زمزمه سردادم: مهم نیست به اشتباه یا به درست، تو چشمای تو سایت نازیار هلو اول از همه است، عشق تو بهش پاکه درسته اون زندگی صافی نداشته اما دلیل بر این نیست که باهاش خوشبخت نباشی، اینم بدون هر وقت حس کردی یه جای داستانتون میلنگه رو من حساب کن من اگر کمرنگ شدم مقصر نبودم اما شرمنده شدم، شرمنده تو بابا و مامان... از الان به بعد فقط تکیه کن خواهری این من برای تو با همه میجنگه، جون پاره کردن گلوی گرگ های زندگیت رو دارم. لبخند غمگینی میزنه چشماش پر از اشکه تلاش میکنه که نریزن موفق هم میشه. کمکش میکنم از شنل رو روی سرش تنظیم میکنم و از پله ها پایین میریم. طبقه پایین میخوام کارت بکشم که منشی آرایشگاه زمزمه میکنه: رادفر ها حساب شدن. به صنم نگاه میکنم که شونه ای بالا می ندازه و میگه: سایت نازیار هلو دائمی حساب کرده حتما. پلکی زدم ودستش رو گرفتم با هم از طبقه اول بیرون اومدیم و تو محوطه ی شیک آرایشگاه ایستادیم.

مطالب مشابه