![آدرس سایت هلو صیغه آدرس سایت هلو صیغه](posts/2022/04/28/rtx0g9dv1kzypp2cys6mcoufulweztbvfaqjq8ni.jpg)
دلم از جا کنده شد و کفگیر از دستم افتاد خانم بزرگ از جا پرید و گفت: چیه مادر؟ آب دهن فرو دادم ساغر هم منتظر به اختر نگاه کرد که اف اف رو جواب میداد. اف اف رو گذاشت و گفت: آقا جاویدن خانم. برگشتم و به ورود به پنل همسریابی موقت هلو نگاه کردم، لبخندی زد و گفت: فکر کنم همسریابی هلو با عکس خیلی دوستش داره سر شام رسید بچم. لبخندی زدم که بیشتر صورتم کش اومد تا لبام، کدوم داماد؟ دلت خوشه مادربزرگه... در عمارت باز شد و سایت هلو صیغه برگشت طرف در اما من آب دهنم رو فرو دادم و با لرزش دست کمی برنج تو بشقابم ریختم و خودم رو مشغول نشون دادم...
همسریابی هلو با عکس گفت: سلام پسرجان زنت از تو وفاش بیشتره.کجایی؟ ثبت نام در سایت همسریابی هلو که حالا صداش خیلی نزدیک بود دقیقا پشت سرم لب باز کرد: شرمندتم خانم طلا. سایت هلو صیغه زمزمه کرد: سلام. جوابش رو داد و در آن واحد من رو میخ کوب کرد دستش رو روی شونه ام گذاشت خم شد و موهام رو بوسید... اگه بگم روانی شدم دروغ نگفتم اگه بگم دق کردم تو همین یک صدم ثانیه دروغ نگفتم... زمزمه کرد: خانمم چطوره؟ برگشتم و نگاهش کردم چشماش سرخ بود با دیدنم هرچی دلخوری داشت تو چشماش ریخت و من لب باز کردم: خوبم. صندلی کنارم رو کشید عقب و نشست رو صندلی.
ورود به پنل همسریابی موقت هلو زیر ذربین گرفته بود
ورود به پنل همسریابی موقت هلو زیر ذربین گرفته بود مارو بشقابی برداشتم و براش برنج ریختم. جلوش گذاشتم اما نگاهش نکردم. کم کم مشغول شدیم به خوردن، ثبت نام در سایت همسریابی هلو لب باز کرد: خیلی کارای شرکت عقبه همسریابی هلو با عکس، ببخشید کم میام دیدنت یکم که رو به راه شه سرم خلوت میشه بیشتر بهت سر میزنم. ورود به پنل همسریابی موقت هلو در حالی که چنگالی به زیتون زد گفت: شوخی میکنم سایت هلو صیغه اینجا خونه ی خودته... میدونم گرفتاری از ما غافلی اما از خانمت غافل نشو. جاوید نگ اهم کرد و زیر چشمی دیدم که زمزمه کرد: خاک پاشم من. باورم نمیشد، باید دید اسکار بهترین بازیگر نقش اول این داستان به کی میرسه... اما من رگ گردن میزارم اسکار بهترین نقش فقط برای جاویده، این پسر خوب بلد بود در حالی که به آدم حسی نداره ادای عاشق هارو دربیاره. بعد از شام خواستم از سر میز بلند شم که جاوید مچ دستم رو گرفت و بلند شد: ببخشید الان برمیگردیم.
با ثبت نام در سایت همسریابی هلو به طرف طبقه ی بالا یعنی خونه ی عمو مهران رفتیم.
سایت هلو صیغه نگران نگاهم کرد بلند شد، با ثبت نام در سایت همسریابی هلو به طرف طبقه ی بالا یعنی خونه ی عمو مهران رفتیم. روی مبل های چیده شده وسط سالن نشستیم نگاهم کرد و گفت: گوشی همراه برای چیه؟ نگاهش کردم زل زدم بهش و ادامه داد: تو که بلد نیستی ازش استفاده کنی غلط میکنی با همسریابی هلو با عکس این ور اون ور میبری. اخمی کردم و گفتم: درست حرف بزن. انگشتی به سینه اش زد و گفت: مردم از نگرانی. پوزخند زدم و زمزمه کردم: سوغاتت رو دیدی؟ باورم نمیشه از تخت گرم زدی اومدی اینجا که مثلا نگران منی.! به مبل تکیه کرد و سیگاری از جیب خارج کرد و روشنش کرد باز دیدن فندکش حالم رو دگرگون کرد، جهان... در حالی که دود از دهنش خارج میشد لب باز کرد: بیرونش کردم.
نمیدونست متاهل شدم. سری تکون دادم و گفتم: نه، نه، تو متاهل نیستی! نمیشه اسم تو شناسنامه رو تعهد گذاشت من و تو باهم کاری نداریم پس میتونی. .. من مشکلی ندارم. لبخند تمسخر آمیزی زد و گفت: ما رفیقیم ؟ لب باز کردم: من الان که اینجام نمیدونم اصلا با تو چه نسبتی دارم... جاوید لب باز کرد: من میگم رفیقیم. اونی ک ه تو شکمته بچه منم هست، قرار همین بود پس بیا و بخاطره بچه ات با رفیقت بساز، بابت کاترین هم من رو ببخش باید بهش میگفتم که ازدواج کردم. نگاهش کردم سیگارش رو خاموش کرد و دست دراز کرد باهاش همش تو خلسه بودم تو شوک بودم...