
چرا همه دست دور گلویش انداختند که به ایران برود. می آم نفس داداش، تو جواب مثبت رو به شهرام بده. واسه مراسم داماد زنون خودم رو می رسونم. صدای اعتراض همسریابی اغازی نو توی گوشش پیچید. إ داداش! خب باشه نمی زنمش. چه هواشم داره حالا نه به باره، نه به داره. نخیر هواش رو ندارم، جواب منفیام می خوام بدم. منظورم اینه یعنی از این حرف ها نزن خجالت می کشم. باشه تو گفتی منم باور کردم. ولی از من به تو نصیحت این رو از دست بدی دیگه هیچ خل و چلی حاضر نمی شه بیاد بگیردت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی. صدای جیغش گوش همسریابی اغازی نو را کر کرد.
همسريابي اغازي نو داداش گیرت بیارم
همسريابي اغازي نو داداش گیرت بیارم، مو نمی ذارم روی سرت. باشه من تسلیم، حالا اگه خیلی دلتنگم شدی زودتر به شهرام جواب مثبت بده بیام عروسیت.
داداش. .. باز داد زد، دختر جان من گوشم رو لازم دارم کر شدم این قدر داد زدی. برو ببینم، گوشم داره سوت می کشه ازدستت، کاری نداری؟ نه داداش قربونت بشم مواظب خودت باش؛ یکی از همسریابی اغازی نو مو طلایی هاش هم بردار بیار با خودت وقتی اومدی. تلفن را که قطع کرد احساس بهتری داشت کمی آرام شده بود. قهوه ی تلخی درست کرد و سايت همسريابي آغازي نو پای قرار دادها نشست.
لیست کردن تمام داروها دو ساعتی وقتش را گرفت. گردنش خشک شده بود؛ کش و قوسی به خودش داد و از پشت میز بلند شد. کنار پنجره ایستاد؛ بارانِ سرشب حالا به برف ریزی تبدیل شده بود.
سایت همسریابی آغازی نو روز برفی
ذهنش پرکشید به سایت همسریابی آغازی نو روز برفی که با همسريابي اغازي نو برف بازی کرده بودند. « وای دختر سرما می خوری بسه دیگه بریم. نچ هنوز انتقام آخرین گوله ای که زدی رو نگرفتم تا نزنم ول نمی کنم. باشه من میایستم بزن دلت راضی شه. خودت رو مظلوم نکن کم برف نزدی بهم. همسریابی آغازی نو صفحه اصلی کل صورتت قرمزه، سرما می خوری بیا بریم من نگرانتم. آنلی سریع گوله برف را به سمت صورتش نشانه گرفت و با جیغ به سمت ماشین دوید. مگه دستم بهت نرسه پدرسوخته مگه نگفتم تو صورت نزنیم؟!
از یاد آوری آن روزها لبخندی روی لب هایش نقش بست؛ دلش برای لبخند های همسریابی آغازی نو صفحه اصلی پر می کشید. همان لبخندهایی که چال گونه اش را نمایان می کرد و دل همسریابی اغازی نو را به تپش می انداخت. به خودش لعنت فرستاد. چرا هیچ عکسی از آنلی با خودش نداشت، جز همان عکس چشمانش. هر چند نیازی به داشتن عکس نبود با بستن چشمانش تصویر سایت جدید همسریابی آغازی نو پشت پلک هایش نقش می بست. صبح که بیدار شد سردرد بدی داشت با خوردن قرصی از خانه خارج شد، حس رفتن به شرکت را نداشت. تنها چیزی که می دانست کمی سر ذوق می آید بودن با سایت همسریابی آغازی نو بود. تلفنش را از جیبش در آورد و شماره ی همسريابي اغازي نو را گرفت: سلام صبح بخیر. سلام، خوبی؟ چی شده؟ سرصبحی زنگ زدی نگران شدم؟ چیزی نیست دلم برای سايت همسريابي آغازي نو تنگ شده، گفتم اگه مزاحم نیستم بیام ببینمش؟ نه بابا چه مزاحمتی؟ قربون دستت بیا بردار یک ساعتی ببرش گردش